دوره عالي مديريت حرفه اي كسب و كار DBA

Get Ready to Transform Yourself for Success خودتان را براي تبديل شدن به آدم موفق

فدراليسم، علم اقتصاد و توفان كاترينا

۳۱۲ بازديد ۰ نظر

فدراليسم، علم اقتصاد و توفان كاترينا

دوره MBA و DBA

دوره MBA و DBA

ريچارد پوسنر

بيشتر بحث و جدل‌ها بر سر اينكه واكنش درست به توفان كاترينا چه بايد مي‌بود روي تقسيم مسووليت‌ها بين سطوح مختلف دولت (فدرال، ايالتي و محلي) تمركز يافته است. نگراني‌ كه بيش از همه ابراز مي‌شود اين است كه چرا دولت فدرال نقش جسورانه‌تري در اين رابطه ايفا كرده است. براي مثال، فرماندهي همه تلاش‌هاي حساس را در دست گرفتن و آنها را به اختيار ارتش ثابت و دائمي سپردن (اين ارتش متفاوت از گارد ملي است كه جنبه ايالتي و نه فدرال دارد،‌ اگر چه رييس جمهور اين اختيار را دارد تا در شرايط جنگي، شورش‌ها يا اختلالات غيرنظامي، گارد ملي را «فدراليزه» كند و در نتيجه آن را تحت فرمان نظامي فدرال قرار مي‌دهد)، كه باعث نقض معتقدات فدراليسم (حمايت از اصول حكومت فدرال) و حتي شايد اصول مصرح قانون اساسي شده است كه قدرت را بين دولت فدرال و ايالتي (شامل دولت محلي) تخصيص مي‌دهد و نيز نقض قوانين خاصي از قبيل قانون پوسه كوميتاتوس ۱۸۷۸ كه مشاركت نظاميان در اجراي قانون را محدود مي‌سازد.

 

 سليم خليلي مدرس و مشاور حوزه كسب و كار و برگزار كننده دوره هاي MBA  و DBA با مجوز وزارت علوم و همكاري دانشگاه هاي داخلي و خارجي، اين مطلب را براي شما انتخاب كرده است 

 

موضوعات فدراليسم را نمي‌توان منحصرا با ارجاع دادن به معيارهاي اقتصادي حل كرد. دليل آن اين است كه انقلاب آمريكا را ايالت‌هايي (مستعمرات سابق انگلستان) به راه انداختند كه به يك كنفدراسيون آزاد پيوند مي‌خوردند. قانون اساسي، در حالي‌كه فدراسيون را سفت و سخت‌تر كرد، ايالت‌ها را به عنوان شخصيت‌هاي نيمه مستقل به رسميت مي‌شناسد. حتي اگر كارآتر باشد كه بدون توزيع قدرت بين ايالت‌ها عمل كنيم و دولتي متمركز شبيه فرانسه داشته باشيم، اين كار را نمي‌توان بدون اصلاح قانون اساسي و حقيقتا بدون جايگزين كردن آن با يك قانون اساسي كاملا جديد كرد كه در يك نشست فوق‌العاده مربوط به قانون اساسي به تصويب رسيده باشد. با همه اينها، البته امكان تحليل مباني اقتصادي فدراليسم وجود دارد كه من در اين پست سعي دارم چنين كاري بكنم.

از ديدگاه صرف اقتصادي، فدراليسم طرح و نقشه‌اي براي حكمراني غيرمتمركز است، به قصد اينكه تدارك و ارائه خدمات دولتي را بهينه كند. در محيط دولتي و نيز كسب و كار خصوصي، نظام اكيدا سلسله مراتبي (واحدي يا يكپارچه كه به آن U شكل هم گفته مي‌شود) نقطه ضعف‌هايي دارد كه متمايز از روش سازماندهي با پيوند سست‌تر يا «افقي» (چند بخشي كه به آن M شكل هم گفته مي‌شود.) است. در حالت سلسله مراتبي اكيد، اطلاعات از سطوح پايين سازمان يا بنگاه به سمت رده‌هاي بالاي مديريتي جريان پيدا مي‌كند و دستورات براساس تصميماتي كه در بالا گرفته مي‌شود، به سمت پايين جريان مي‌يابد. در اين روش اطلاعات به ناگزير فيلتر خواهد شد و در غير اين صورت در مسير رسيدن به راس سازمان از دست مي‌رود يا مخدوش مي‌شود و در نتيجه مديران عالي به ناچار تصميمات خود را بر اطلاعاتي كه غالبا ناقص يا نادرست است بنا مي‌نهند و به همين ترتيب از دستوراتي كه در مسير پيوندهاي پياپي در زنجيره فرامين به پايين مي‌رسد، برداشت و تلقي اشتباهي مي‌شود. متمركز كردن قدرت تصميم‌گيري،‌ باعث مي‌شود تا رقابت،‌ تنوع و انعطاف‌پذيري كاهش يابد؛‌ تصميماتي كه اشتباه گرفته شده باشند پرهزينه‌تر خواهد شد، چون كه آنها كل سازمان و بنگاه را متعهد و درگير مي‌سازند و تعداد اشتباهات به واسطه اينكه مديران عالي طيف كاملي از بديل‌ها را نخواهند داشت تا از بين آنها انتخاب كنند، زيادتر مي‌شود. مديران زيردست بيشتر بديل‌ها را در مسير بالا آمدن فيلتر خواهند كرد تا مديران عالي را از غرق شدن در انبوه اطلاعات نجات دهند.

روي ديگر اين سكه كه با رژيم حقوقي مقدم بر قانون اساسي ترسيم شد؛ يعني «اصول كنفدراسيون» كه فدراسيوني بسيار گسيخته و رها متشكل از ايالت‌ها براي انجام جنگ انقلابي تاسيس كرد – اين است كه فقدان اقتدار مركزي به عملكرد غيربهينه منجر مي‌شود. هر بخش از سازمان (يا ايالت يا ساير دولت‌هاي منطقه‌اي يا محلي در يك نظام فدرال) اثرات اقدامات خود را بر ساير بخش‌ها معمولا ناديده مي‌گيرد. هيچ كدام از بخش‌ها تمايلي ندارد هزينه‌هايي را متحمل شود كه به ساير بخش‌ها فايده مي‌رساند (منافع بيروني) يا از تحميل هزينه‌ها بر ساير بخش‌ها خودداري ورزد (هزينه‌هاي بيروني). تمركزگرايي، يك روش دروني‌كردن هزينه‌ها و فايده‌ها در سرتاسر بنگاه است كه با هماهنگ‌سازي بخش‌ها و اطمينان يافتن از اينكه آنها با هم همكاري مي‌كنند اتفاق مي‌افتد.

از آنجا كه تمركزگرايي نيز داراي هزينه‌ها و فايده‌هايي است، مي‌توان انتظار داشت كه معمولا بهترين سازمان، آن سازماني خواهد بود كه عناصري از هر دو جزو كنترل مركزي و استقلال بخشي را با هم داشته باشد – يعني سازماني كه سلسله مراتبي خواهد بود اما نه خيلي زياد و بخش‌هايي دارد كه نيمه مستقل (و نه كاملا مستقل) هستند و به اين ترتيب ما در نظام فدرال خود اين ملاك‌ها را در نتيجه شرط‌هاي قانون اساسي و به خصوص تفسير (سهل‌گيرانه) آنها توسط ديوان عالي مراعات مي‌كنيم. ايالت‌ها از آزادي عمل قابل ملاحظه‌اي در موضوعاتي مثل اينها برخوردارند: ماليات‌ستاني و مقررات تنظيمي (شامل مجوزدهي)، مديريت مدارس و زندان‌ها، بزرگراه‌ها و ساير زيرساخت‌ها، اجراي قوانين جنايي و غيره؛ ‌اما كنگره، ديوان عالي و رييس‌جمهور قدرت ابطال و لغو زيادي دارند. كنگره، قدرت تنظيم بازرگاني خارجي و بين ايالتي را دارد و ديوان عالي با تفسيركردن قدرت بازرگاني، ايالت‌ها را از وضع تعرفه‌ها و ساير موانع براي تجارت و مسافرت بين ايالتي منع كرده است حتي اگر كنگره اقدامي در اين زمينه نكند. چون ايالت‌ها مقداري آزادي عمل دارند، بسيار شبيه واحدهاي يك بنگاه نرم‌افزاري يا دارويي عمل مي‌كنند به طوري كه آزمايشگاه‌هايي براي انجام آزمايشات (اجتماعي) هستند. سياست‌هايي كه در يك ايالت ابداع مي‌شود در صورت موفقيت‌آميز بودن، قابل تقليد توسط ايالت‌هاي ديگر است. همچنين مردم مي‌توانند بر طبق ترجيحاتشان به هر ايالتي كه دوست دارند بروند؛ حق مهاجرت كردن به يك ايالت متفاوت، قدرت راي‌دادن مردم را با كنترل كردن اقدامات مقامات دولتي تكميل مي‌كند.

در مورد واكنش نشان دادن به شرايط اضطراري، يكي از عواملي كه در ابتداي مطلب بحث كردم، يعني اثر سلسله مراتب بر گردش اطلاعات و واكنش‌هاي دستوري، در كنار پيامدهاي بيروني (كه بستگي به دامنه و اندازه شرايط اضطراري دارد)، به نحو برجسته‌اي معنا پيدا مي‌كند. مقاماتي كه از نزديك با مشكل در تماس هستند بهترين اطلاعات را داشته و نيز توانايي سرعت عمل بالايي دارند. وجود (تنها) يك وزارت آتش‌نشاني فدرال، بهترين روش خدمت كردن به جامعه نيست چون كه در صورت وقوع آتش‌سوزي، رييس آتش‌نشاني محلي بايد مقامات در واشنگتن را از قضيه باخبر سازد و اجازه فرونشاندن آتش را از آنها بگيرد. اين نكته از سوي كساني مطرح مي‌شود كه معتقدند آژانس مديريت اضطراري فدرال، حتي زير نظر كادري با صلاحيت، نبايد مسووليت واكنش‌هاي اضطراري به فاجعه‌ها و بلاياي محلي را داشته باشد.

اما همه فاجعه‌ها محلي نيستند. از اين گذشته، با توجه به قابليت تحرك و جابه‌جايي نيروهاي واكنش سريع، معقول نيست كه هر منطقه‌اي بدون ملاحظه مقياس و اندازه مورد اورژانسي، در خودكفايي براي واكنش به موارد اورژانسي سرمايه‌گذاري كند. همانند مورد توفان كاترينا فرض كنيد كه فاجعه، همزمان تعداد زيادي شهر و شهرك را در بر بگيرد. تا آنجايي كه واكنش هماهنگ بهينه باشد و با در نظر گرفتن هزينه معاملاتي، كه در وضعيت اضطراري به خصوص بالا است، معنايي ندارد كه قدرت واكنش‌دهي را به دولت‌هاي ايالتي و محلي بسپاريم. هر ايالتي سعي در بهينه ساختن واكنش خود به خسارت ايجاد شده در آن ايالت مي‌كند و هر منطقه‌اي به خسارت ايجاد شده در آن منطقه توجه مي‌كند و توجهي به تاثير هزينه‌ها و فايده‌هاي اقدامات خود بر ساير ايالت‌ها و مناطق ندارد. علاوه بر اين، همانند شرايط جنگي كه نمي‌دانيم دشمن به كجا حمله خواهد كرد، يك واكنش موثر به موارد اضطراري مستلزم حفظ ذخايري است كه بتوان به نقطه مورد تهديد گسيل داشت و آن ذخاير را بايد به شكل مركزي نگهداري و كنترل كرد.

من نتيجه مي‌گيرم در حالي كه مي‌توان و بايد به دولت‌هاي ايالتي و محلي مسووليت انحصاري براي واكنش نشان دادن به موارد اضطراري پيش پا افتاده محلي داد، ‌دولت فدرال بايد مسووليت آماده‌باش براي موارد اضطراري منطقه‌اي و (البته) ملي را داشته باشد، اين امر براي موارد اضطراري كه مثل مورد سيل نيواورلئان در نتيجه توفان كاترينا، باعث تخريب در چنان مقياسي مي‌شود كه آمادگي دولت محلي براي مقابله با آن كارآ نخواهد بود صادق است. اگر به يك شهر گفته شود در صورت رخ دادن يك فاجعه هر اندازه بزرگ، هيچ كمكي به آنجا نخواهد شد، ‌ساكنان شهر سرمايه‌گذاري بيش از حدي صرف آماده شدن براي پاسخ به فاجعه خواهند كرد. به خاطر سادگي فرض كنيد اين كشور فقط دو شهر دارد كه هزينه واكنش به يك فاجعه از نوع متوسط عدد ۱ و به فاجعه بزرگ عدد ۲۰ باشد، اما احتمال اينكه هر دو فاجعه در يك زمان رخ دهد نزديك به صفر است. پس اگر دولت فدرال از كمك كردن به فاجعه‌هاي محلي هر اندازه كه مخرب باشند خودداري كند، دو شهر هزينه كل جلوگيري به مقدار ۴۰ را متحمل مي‌شوند، در صورتي كه اگر دولت در ارائه قابليت‌هاي پشتيباني لازم سرمايه‌گذاري كند، هزينه كل پيشگيري به رقم ۲۲ كاهش مي‌يابد (۱+۱+۲۰).

اگر اين تحليل درست باشد، پس مسووليت دولت فدرال آمادگي براي كمك به يك وضعيت اضطراري در مقياس توفان كاترينا است. چنين آماده شدن‌هايي با تخصيص بهينه مسووليت‌ها بين دولت مركزي و محلي سازگار خواهد بود.

 

پاسخ پوسنر به نظرات خوانندگان

چند تا از نظرات خوانندگان، بازتابي بود به ادعاي بكر كه بخشي از مسووليت تلفات ناشي از توفان كاترينا را به دستاورد «فرهنگ وابستگي» و چشم اميد داشتن به دولت نسبت مي‌داد كه قوانين رفاه اجتماعي مدرن به‌وجود آوردند. اينكه چنين قوانيني مي‌توانند فرهنگ وابستگي خلق كنند، شكي نيست و يكي از دلايلي كه باعث اصلاحات رفاهي رييس‌جمهور كلينتون شد همين بود- لايحه‌اي كه محافظه‌كاران تحسين مي‌كنند و من قطعا يكي از آنها هستم، اما اينكه اين امر يكي از عوامل تخليه پردردسر و سرسري ساكنان شهر و در نتيجه مرگ آنها بود، محل ترديد است. بيشتر تلفات مربوط به ساكنان بيمارستان‌ها و خانه‌هاي سالمندان بود؛ چنين تلفاتي را نمي‌توان به فرهنگ وابستگي نسبت داد. به نظر من اين‌طور مي‌رسد كه تلفات مربوط به كساني بود كه خودرو نداشتند، مگر اينكه كسي باور كند اگر شبكه حمايت و ايمني اجتماعي وجود نداشت هيچ فقيري وجود نمي‌داشت. اين به نظر دور از ذهن مي‌آيد. واقعيت اين است كه شبكه ايمني اجتماعي در آمريكا ضعيف‌تر از اروپاي غربي است و يكي از دلايل بالاتر بودن نرخ فقر در آمريكا هم همين است و البته يكي از دلايلي كه آمريكا اقتصاد پوياتر و بيكاري پايين‌تري دارد و جذابيت آن براي مهاجران بيشتر است، اما بايد خوب و بد قضيه را با هم ديد و بدي جامعه‌اي مثل جامعه ما كه در آن ريسك اقتصادي واقعي وجود دارد اين است كه نرخ فقر بالاتر است. نظر مكرر آمده ديگر اين است كه نيازي به نقش دولت فدرال حتي در بلايايي كه دامنه‌اش از مرزهاي ايالتي هم عبور مي‌كند، نيست؛ چون در غياب چنين نقشي، ايالت‌ها پيمان‌هايي با هم تشكيل مي‌دهند كه در ارائه كمك‌هاي اضطراري همكاري كنند؛ ‌آنها ذخيره كالاهاي ضروري را نگه مي‌دارند، ستاد فرماندهي آماده به خدمت به وجود مي‌آورند و از اين قبيل. فرض كنيد همه ايالت‌ها به اين پيمان بپيوندند؛ پس در واقع ما از دولت فدرال ديگري سخن مي‌گوييم به طوري كه چه چيز اضافي عايدمان خواهد شد؟ ملت آمريكا در «اصول قانون كنفدراسيون» كه توافقي بين ايالت‌ها بود همين را تجربه كرد كه تجربه شكست‌خورده‌اي شد. به زبان اقتصادي، هزينه معاملاتي قراردادهاي بين ايالت‌ها ظاهرا بسيار بالا بود كه از نادر بودن تعداد چنين قراردادهايي آشكار مي‌شود. من كنجكاو هستم ببينم آيا اين نظردهندگان اصلا هيچ نقشي براي دولت فدرال قائل هستند. آنچه كه نگراني به حقي است خطر كمك مالي كردن به رفتارهاي پرريسك از قبيل ساختمان‌سازي در دشت‌هاي سيلابي است، حال هر سطحي از دولت كه قرار باشد مسووليت كمك‌هاي اضطراري را بپذيرد. اين خطر را مي‌توان به حداقل رساند با اين شرط كه اگر فرد واقعا تهيدست نباشد تمام اين كمك‌ها از او بازپس گرفته مي‌شود. با اين سياست، غيرفقرا تشويق مي‌شوند تا بيمه حوادث بخرند، از ساختمان‌سازي در دشت‌هاي سيلابي خودداري كنند و ساير اقدامات حمايت از خود در برابر ريسك‌هاي فاجعه‌بار را برگزينند. به‌طور كلي‌تر، من معتقدم كه كمك دولت هميشه بايد بر اساس نياز باشد؛ اين واقعيت كه يك شخص ثروتمند حق خود مي‌داند خسارت وارده به خانه‌اش از يك سيل ويرانگر را از دولت بگيرد در حالي كه در مورد زيرآب رفتن خانه‌اش به خاطر گرفتگي چاه توالت چنين انتظاري ندارد، دليلي نمي‌شود كه دولت خسارت وارده از سيل به وي را جبران كند.

 

آيا بايد افزايش قيمت‌ها پس از بلاياي طبيعي را مجازات كرد؟

 

ريچارد پوسنر

 

توفان كاترينا انبوهي از پرده‌برداري‌هاي جالب را نشان داده است. يكي اينكه بيشتر از نصف ايالت‌ها، قوانين ممنوع‌كننده «گران فروشي» دارند كه اغلب با ابهامي غيرقابل‌گذشت به صورت گرفتن قيمت‌هاي بالاي «دو پهلو» تعريف شده است. اين قوانين به ندرت پياده مي‌شوند، اما دور خيز

شديد در قيمت‌هاي بنزين در نتيجه توفان كاترينا (و نيز توفان ريتا، كه تقريبا پس از آن رخ داد) جلوگيري از واردات نفت خام و بسته شدن موقت تعدادي از پالايشگاه‌ها كه در مسير توفان قرار داشتند، ناگهان موجي از تهديدهاي اجراي قانون و حتي چند مورد جريمه را نيز به راه انداخت. اين امر همچنين تقبيح پالايشگاه‌ها و فروشندگان طمع‌كار بنزين را از سوي سياستمداران برانگيخت و پيشنهادهايي براي قوانين فدرال داده شد كه افزايش قيمت «ناخواسته افراطي» بنزين را ممنوع مي‌كرد.

آنچه چنين واكنش‌هايي را برانگيخت علاوه بر بي‌اطلاعي كامل از اصول علم اقتصاد (يك شرمساري نظام آموزشي كشور) و توسل عوام‌فريبانه سياستمداران به آن ناداني، توجه به اين واقعيت است كه كاهش ناگهاني و غيرمنتظره عرضه، به احتمال زياد سودهاي غيرعادي (براي عرضه‌كنندگان باقيمانده در بازار) ايجاد مي‌كند. محدود شدن عرضه باعث كاهش توليد مي‌شود كه منجر به افزايش قيمت مي‌شود، چون مصرف‌كنندگان براي دستيابي به محصول كمياب‌‌شده، با همديگر به رقابت پرداخته و هر كدام قيمت بالاتري را پيشنهاد مي‌دهند. به علاوه كاهش محصول احتمالا هزينه‌هاي هر واحد توليد عرضه‌كننده را كاهش مي‌دهد؛ دليل آن اين است كه فروشندگان معمولا در ناحيه‌اي از توليد فعاليت مي‌كنند كه منحني‌‌هاي هزينه حالت افزايشي دارد، اگر حالت كاهنده داشتند فروشندگان انگيزه پيدا مي‌كردند تا توليد محصول را بيشتر كنند. با توجه به قيمت و هزينه سودها به سمت بالا حركت مي‌كنند. (از برخي جايگاه‌هاي فروش بنزين گزارش شده است كه كوتاه زماني پس از وقوع توفان كاترينا شاهد افزايش سود ۴۰۰ درصدي بوده‌اند.) در هنگامه بلاياي طبيعي و در شرايطي كه مصرف‌كنندگان آسيب ديده‌اند، منظره فروشندگاني كه از گرفتاري و اضطرار مصرف‌كنندگان سود مي‌برند و (اين‌طور به نظر مي‌رسد) كه با مطالبه قيمت‌هاي بالاتر از مصرف‌كنندگان بر گرفتاري‌هايشان مي‌افزايند، منشا خشم و ناراحتي عميق است و در يك جامعه دموكراتيك خشم و نارضايتي عميق، زمينه‌ساز مداخله دولت است.

اما جهت اطلاع راهنماهاي جالبي وجود دارد. حقوق دريايي و حقوق عرفي (كه هر دو از جمله نظام‌هاي حقوقي مبتني بر سوابق قضايي و آراي محاكم هستند، اما حقوقدانان آنها را جداگانه طبقه‌بندي مي‌كنند چون كه در دادگاه‌هاي جداگانه به آنها رسيدگي مي‌شود) شبيه هم هستند از اين نظر كه كارهاي معيني را كه احيانا «گران‌فروشي» توصيف مي‌شود ممنوع كرده‌اند. فرض كنيد يك كشتي در حال غرق شدن است و كشتي ديگري به موقع سر مي‌رسد تا مسافران و بارهاي كشتي اولي را نجات دهد. كشتي دوم در ازاي نجات دادن بار و مسافران كشتي اول از ناخداي كشتي مي‌خواهد كه دو سوم بار نجات‌يافته را تحويل دهد و ناخداي كشتي اول از طرف مالك و از سردرماندگي مي‌پذيرد. قرارداد از نظر قانوني قابل اجرا نيست؛ تحت نظريه حقوق دريايي، كشتي«كمك‌رسان» دوم مستحق دريافت قيمت «منصفانه» بابت نجات دادن كشتي اول است و نه بيشتر. در موردي مشابه كه اين نيز دريايي بوده اما تحت تاثير حقوق عرفي و نه حقوق دريايي است (پرونده ماهيگيران آلاسكا كه براي دانشجويان حقوق آشنا است)، ملوانان داخل يك كشتي كه براي ماهيگيري در آب‌هاي آلاسكا به سر مي‌برند، دست به اعتصاب زده و تقاضاي دستمزد بالاتر كردند. ناخداي كشتي موافقت كرد چون فصل ماهيگيري در اين آب‌ها خيلي كوتاه بود و او نمي‌توانست خدمه جايگزين را به موقع استخدام كند تا از سهميه‌اش استفاده كند، اما دوباره دادگاه از اجراي قرارداد خودداري ورزيد اساسا به اين دليل كه قرارداد در شرايط زور و فشار امضا شده است.

روشن است كه اين موارد به شكل نامحسوس، اما حساسي با «گران‌فروشي» ادعايي به دنبال توفان كاترينا و ريتا تفاوت دارند. پالايشگاه‌ها و معامله‌گراني كه قيمت‌ها را پس از توفان‌هايي بالا بردند كه پالايش بنزين را مختل ساخت، وضعيتي بوجود نياورده بودند كه منجر به كاهش عرضه بنزين شود. اگر آنها مثلا با توافق به افزايش قيمت‌ها بالاي سطح موجود، چنين كاري كرده بودند به خاطر نقض قانون ضد انحصار مستحق تنبيه مي‌بودند. (البته برخي اتهامات بالا نگه داشتن قيمت وجود داشت اما تا آنجا كه مي‌دانم اثبات نشده بودند.) به همين ترتيب، در مورد كمك‌رساني، از كشتي نجات‌دهنده توقع نمي‌رفت كه عرضه محدود (خدمات نجات خود) را با بالا بردن قيمت، جيره‌بندي كند؛ در واقع كشتي حادثه‌ديده ديگري در آنجا نبود كه براي دريافت خدمات نجات به رقابت برخيزد- فقط يك كشتي در آنجا گير افتاده بود و نياز به كمك داشت و در پرونده ماهيگيران آلاسكا، هيچ كمبود نيروي كاري در منطقه وجود نداشت كه تقاضاي دستمزدهاي بالاتر ملوانان را توجيه كند؛ ملوانان با خودداري از كاركردن، كمبود (مصنوعي) به وجود آوردند. از ديدگاه اقتصادي، كارتل كارگران كشتي با كارتل فرضي پالايشگاه يا فروشندگان بنزين متقارن بود. هر دو تا مثال‌هايي از رفتار فرصت‌طلبانه هستند- رفتاري به قصد بهره‌مندي از يك فرصت پيش‌بيني نشده براي مطالبه قيمت انحصاري از طريق تهديد به خودداري از عرضه كالا. كميابي بنزين كه توفان باعث آن شد و قيمت‌ها را بالا برد نه يك كمبود مصنوعي، بلكه كمبود طبيعي بود. افزايش قيمتي كه كمبود طبيعي به‌وجود مي‌آورد (يا حقيقتا هر كمبودي كه شخص يا بنگاه تحميل‌كننده افزايش قيمت به وجود نمي‌آورد)، در حالي كه «سودهاي بادآورده‌اي» ايجاد مي‌كند، چاره‌ناپذير هستند، اما افزايش قيمت‌ها به علت كمبودهاي ناشي از تشكيل كارتل اين‌طور نيستند.

استثناي ديگر كه برخي مي‌آورند و نيازمند برخوردي قاطع به شكل كنترل قيمت عليه كميابي طبيعي است، وضعيت نادري است كه منجر به ايجاد شكافي تحمل‌ناپذير بين ثروت و رفاه طبقات جامعه مي‌شود. فرض كنيد عرضه هورمون رشد انسان بسيار محدود باشد؛ به‌طوري كه اگر به قيمت‌ها اجازه دهيم تا تقاضا را جيره‌بندي كنند، همه هورمون‌ها را ثروتمنداني خواهند خريد كه خواهان داشتن دختران و پسراني هستند كه قدشان بلندتر از قد متوسط باشد. مردم فقير يا حتي با درآمد متوسط موفق به خريد هيچ هورموني نخواهند شد و بچه‌هايشان كوتاه قد خواهند ماند مگر اينكه هورمون رشد به دست آورند؛ ثروتمندان خيلي راحت افراد كم‌درآمد را از بازار بيرون مي‌كنند. در چنين حالتي، چه بسا يك استدلال اخلاقي قانع‌كننده براي تخصيص عرضه محدود بر اساس معياري غير از قيمت، فرضا مفهوم فايده‌باورانه‌اي از رفاه وجود داشته باشد؛ خوشبختي كل جامعه با تخصيص هورمون بر اساس نياز و نه توانايي پرداخت حاصل مي‌گردد. اين هم عاملي براي واكنش بازار به كمبود بنزين ناشي از توفان نبوده است. نه فقط ايرادات وارده به تخصيص قيمتي در حالت زور و تهديد (مثل مورد كشتي در دريا) و رفاه، قابل كاربرد به خيزبرداشتن قيمت‌هاي بنزين نيستند،‌ بلكه قيمت‌هاي بالاتر بنزين، منشا منافع بيروني چشمگيري نيز هست (منافعي كه به طرفين معامله تعلق نمي‌گيرد، به‌طوري كه طرفين انگيزه توجه به آنها هنگام تصميم‌گيري درباره قيمت و ساير شرايط قرارداد را ندارند.) قيمت‌هاي بالاتر بنزين با كاهش ميزان رانندگي و تبديل خودروها به خودروهاي با مصرف سوخت كمتر (اگر قيمت‌هاي افزايش‌يافته حفظ شود)، باعث كاهش مقدار دي‌اكسيدكربني مي‌شود كه وارد جو زمين مي‌گردد در حالي‌كه شكل‌هاي مرسوم‌تر آلايندگي خودرو را نيز كاهش مي‌دهد. كاهش زمان رانندگي نيز از تعداد راهبندان‌ها مي‌كاهد كه هزينه‌هايي به شكل تاخير بر همه رانندگان در مناطق راهبندان شده تحميل مي‌كند. سرانجام با كاهش مقدار نفت مصرفي آمريكا، امنيت ملي را بالا مي‌برد، چون اتكا به ملت‌هاي آسيب‌پذير، بي‌ثبات يا دشمن با ما كه بيشتر عرضه نفت جهان را كنترل مي‌كنند كاهش مي‌دهد.به‌طور خلاصه، منافع اجتماعي «گران‌شدن قيمت» بنزين ظاهرا از هزينه‌هاي اجتماعي آن با اختلافي زياد تجاوز مي‌كند.

 

پاسخ پوسنر به نظرات خوانندگان

نظرهاي بسيار عالي از خوانندگان رسيده است. يكي پرسيده است چه كسي واقعا از كمبود بنزين ناشي از وقوع توفان‌هاي كاترينا و ريتا سود برد، فروشندگان بنزين يا پالايشگاه‌ها؟ من نخستين بار و بكر بعد از آن اشاره كرديم. هر دو گروه سود مي‌برند، اما پالايشگاه‌ها بيشتر. همان‌طور كه يك نظردهنده هم نوشت چون به محض اينكه جايگاهدارها تمام بنزين انبارشده در مخازن خود را به فروش رساندند، مجبور به خريد بنزين بيشتر از پالايشگاه خواهند بود و بايد قيمت بالاي لازم براي سهميه‌بندي كردن توليد محدود پالايشگاه‌ها را بپردازند، مگر اينكه قرارداد عرضه با قيمت ثابت امضا كرده باشند. من تعجب كردم كه تعداد زيادي از نظرات خوانندگان درباره اين گزاره اساسي بحث كردند كه كنترل قيمت ناكارآ است. برخي گزاره‌هاي سوال‌برانگيز، چه تجربي و نظري ارائه شده بود. براي مثال يك نفر نظر داد وضع قيمت تسويه‌كننده بازار در زمان كمبود، اقدام ناكارآيي است، چون كه اين قيمت «تعادلي» نيست. حدس من اين است منظور خواننده اين بوده است كه اگر كمبود موقت باشد، قيمتي كه بازار را تسويه مي‌كند به زودي سقوط خواهد كرد، اما نكته اينجا است كه قيمت تعادلي همان قيمت تسويه‌كننده بازار است. اگر قيمت پايين‌تري وضع شود، عرضه از تقاضا پيشي خواهد گرفت و بايد با روش غيرقيمتي از قبيل تشكيل صف، بنزين را تخصيص داد. همان‌طور كه در پست من بيان شد، براي كساني كه ارزش (هزينه) وقت پاييني دارند، شايد صف به پرداخت قيمت (پول) بالا ترجيح داشته باشد، اما فقيرترين آدم‌ها خودرو ندارند، به‌طوري كه آنها از كمبود بنزين تاثير چنداني نمي‌پذيرند. در سطح بالاتر از آنها، مردم با درآمد معمولي قرار مي‌گيرند كه توان مالي خريد خودرو را دارند، اما به قيمت‌هاي بنزين بسيار حساس هستند؛‌ با اين‌حال من حدس مي‌زنم تعداد افرادي كه سختي بسيار شديدي از اجبار به پرداختن ۲ تا ۳ دلار اضافي در هرگالن بنزين به مدت چند هفته متحمل مي‌شوند، اندك باشند (من از ارائه شواهدي كه تعداد اين افراد زياد است استقبال مي‌كنم.) از اين گذشته، در حالي كه هزينه‌هاي وقت آنها شايد عدد پاييني باشد، براي آنها عدد صفر نخواهد بود. تشكيل صف در شرايط كمبود به شكل افراطي مي‌رسد، چون مردم با علم به اينكه احيانا بنزين زيادي در اين شرايط وجود ندارد، وارد صف بنزين مي‌شوند، وقتي نياز فوري به بنزين ندارند براي مثال وقتي باك بنزينشان نصفه است، اما مطمئن نيستند كه اگر اكنون باك را پر نكنند آيا امكان پركردن آن در زماني كه باك تقريبا خالي شده است وجود دارد يا خير. ترس از كمبود، همچنين كمبودها را شديدتر كرده و طول صف‌ها را بيشتر مي‌كند، چون مردم به احتكار و ذخيره‌سازي‌ رو مي‌آورند. بدتر اينكه به علت كنترل قيمت‌ها، انتظار كمبود مي‌رود و انتظار وجود كمبودها باعث احتكار بيشتر مي‌شود- و بنابراين كمبودها را بدتر خواهد ساخت. همان‌طور كه در پست خودم نوشتم در شرايط مشكلات شديد كه در مورد كمبود هورمون رشد انسان نشان دادم و يكي از خوانندگان با حالت كميابي اعضاي پيوند بدن توضيح داد، اثرات رفاهي سهميه‌بندي به وسيله قيمت شايد هر كدام از دو حالت سهميه‌بندي غيرقيمتي يا يارانه دولتي را توجيه كند كه مردم با ابزارهاي محدود براي به دست آوردن يك محصول را قادر مي‌كند تا با احتمال بيشتري رفاه خود را نسبت به خريداران مرفه‌تر افزايش دهند. همچنين بايد توجه داشت كه برخي اثرات كمبودها بر توزيع درآمد و ثروت به صورت خودكار با نظام مالياتي تصحيح مي‌شود، سودهاي بادآورده فروشندگان و خرده‌فروشان بنزين به عنوان ماليات، قابل ماليات‌ستاني است و بنابراين بخشي از آن سود بادآورده در واقع به عامه مردم برمي‌گردد. اگر ماليات بر «سودهاي زياد» وضع شود، همانطور كه در جنگ جهاني دوم رخ داد مقدار بيشتري به مردم برخواهد گشت.

برخي مالكان پالايشگاه‌ها را متهم كردند كه چرا پالايشگاه‌هاي خود در خليج مكزيك را در برابر توفان‌هاي فاجعه‌بار مقاوم نكرده بودند. اگر آنها در انجام اين كار كوتاهي كرده باشند، شايد به احتمال زياد از اعدام مجرم حمايت كند تا سودهاي بادآورده پالايشگاه‌ها را باز پس گيرند (آنها اهمال كار نخواهند بود اگر منافع مورد انتظار از چنين مقاوم‌سازي از هزينه‌هاي آن بيشتر نباشد.) براي اينكه در آن‌صورت حسي وجود خواهد داشت كه اين كمبود به صورت مصنوعي به‌وجود آمده است، اما اين نكته به هيچ وجه مدافع سياست كلي وضع كنترل قيمت هنگام كمبودها نيست. يك خواننده از شايعه‌اي خبر داد كه فروشگاه استاربوكس براي هر بطري آب ۱۰ دلار از آتش‌نشان‌ها و افسران پليسي گرفت كه به حملات ۱۱ سپتامبر در شهر نيويورك پاسخ دادند- با اينكه فرد نظردهنده گفت كمبود آبي وجود نداشت، اما شايعه اگر درست باشد وضعيت مشابه با پرونده كمك‌رساني دريايي را توصيف مي‌كند. نيروهاي واكنش يك دفعه پيدايشان شد و نياز به آب داشتند؛ آنها وقت كافي براي گشتن و قيمت‌كردن آب نداشتند و در هر صورت تعداد آنها بسيار بيشتر از آني بود كه معمولا از يك فروشگاه استاربوكس آب مي‌خرند و بنابراين اگر قيمت معمول هميشگي را از آنها مي‌گرفت، مقدار آب موجود فروشگاه به‌سرعت تمام مي‌شد – به طوري كه در آن قيمت سابق، كمبود به‌وجود مي‌آمد و همانطور كه نظر ديگري اشاره كرد، كنترل قيمت در شرايط كمبود، براي مثال به شكل جريمه به خاطر «گران‌فروشي»، تجار را از ذخيره‌سازي مقدار اضافي جهت شرايط اضطراري آينده منصرف مي‌كند. نگه داشتن موجودي انبار يك كالا كه فقط در شرايط اضطراري تقاضا خواهد شد، بسيار پرهزينه است و اين هزينه تنها در حالتي توجيه دارد كه كاسب بداند اگر شرايط اضطراري ايجاد شد كالا را بتوان با قيمتي بالاتر از سطح معمولي فروخت. اين دليل در مخالفت با ماليات كلي بر سودهاي باد آورده است. برخي نظرات، اساسي‌ترين فروض جامعه بازار آزاد از قبيل اينكه بازارها معمولا نتايج تخصيص رضايت‌بخش‌تري نسبت به ديوان‌سالاران دارند را به چالش مي‌كشند. يكي ديگر فكر مي‌كند تجربه كمونيسم، مردم را از اين اشتباه كه «برنامه‌ريزي مركزي» برتر است، درآورد. اينجا مساله فلسفي نيست كه آيا در نظام بازار تخصيص منابع «عادلانه» است يا اينكه از دموكراسي براي تخصيص منابع به جاي بازارها استفاده كرد، چون كه دموكراتيك‌تر است. مساله اين است كه شما پيامدهايي كه قوانين مبارزه با «گران‌فروشي» بوجود مي‌آورد را دوست داريد يا نه. پيامدهاي اصلي آن كمبودها هستند كه منجر به سهميه‌بندي غيرقيمتي مي‌شوند كه هزينه‌هاي هنگفتي تحميل خواهد كرد؛ بنابراين قيمت كالاي كمياب‌شده را بالا مي‌برد به جاي اينكه كاهش دهد. من فكر مي‌كنم تجربه تشكيل صف، اذهان بيشتر روشنفكران را تغيير داد كه تصور مي‌كردند منابع را بايد به روش‌هاي غيرقيمتي تخصيص داد. در انتهاي بحث، نگاهي دقيق به ماهيت شكست بازار در پرونده كمك‌رساني دريايي بيندازيم. يك نظر اين بود كه مشكل در اينجا اصلا انحصار نيست، به اين معنا كه كميابي مصنوعي نداشتيم، بلكه هزينه‌هاي معاملاتي بالا است. در واقع هر دو مشكل انحصار و هزينه‌هاي معاملاتي وجود دارد و آنها به هم مربوط هستند. نجات‌دهنده با تهديد به خودداري از عرضه (يعني نجات ‌ندادن كشتي آسيب‌ديده) كمبود مصنوعي ايجاد مي‌كند، مگر اينكه كشتي گرفتار شده با قيمت‌ گزاف نجات‌دهنده موافقت كند- اين قيمت انحصاري است چون كه بر اساس نبود ساير گزينه‌ها در اختيار خريدار قرار مي‌گيرد، اما اين وضعيت در عمل يك نوع انحصار دو طرفه است، چون در حالي كه خريدار بدون گزينه است فروشنده نيز همين‌طور است؛ او (در حال حاضر) هيچ بازار ديگري براي خدمات نجات‌دهي خود ندارد، به غير از اين كشتي خاص كه گرفتار شده است. چون قيمت در شرايط انحصار دو طرفه در يك طيف گسترده نامعين است، هزينه‌هاي مذاكره (معاملاتي) بالا هستند كه مشكل خصوصا حادي در وضعيت نجات به‌وجود مي‌آورد كه عامل زمان بسيار حياتي است اين مورد كاملا متفاوت از مورد كمبود بنزين به خاطر توفان است.

با خدمات آموزشي و مشاوره اي ما بيشتر آشنا شويد:

دوره تخصصي ۲ هفته اي مهارت هاي كسب و كار در كشور انگليس SLS Specialist Language Services

دوره عالي مديريت كسب و كار DBA  Doctor of Business Administration

دوره مديريت كسب و كار MBA Master of Business Administration

ارائه خدمات مشاوره اي در دو بخش مشاوره فردي و كسب و كار

Telegram-Android-icon

 

مالي‌سازي و نظم نوين نئوليبرالي

۸۴ بازديد ۰ نظر

مالي‌سازي و نظم نوين نئوليبرالي

دوره MBA و DBA

دوره MBA و DBA

كين بيرچ و ولاد مي‌خننكو

بخش پاياني

در اواخر دهه ۸۰ و اوايل دهه ۹۰، اقتصادهاي بازار غيرانگليسي‌ـ‌آمريكايي همچون ژاپن و آلمان كه پيش‌تر موفق و متعادل بودند، به بحراني حاد وارد شدند و سرتاسر دهه ۱۹۹۰ را صرف به‌روز كردن زيربناي صنعتي خود كردند.

در همين حين، بازارهاي ليبرال انگليسي‌ـ آمريكايي هم‌پايه آلمان و ژاپن به بخش مالي روي آوردند و نظام مالي را بنيان جديد سودآفريني رقابتي خويش قرار دادند. در هر حال، اين نظام مالي «ساختاريافته» نوين با تجربه قرن‌ها توليد و مديريت و دستكاري پول تفاوت‌هاي عمده داشت و به آفرينش اوراق قرضه‌ و بهادار پيچيده‌اي از خلال تبديل دارايي‌ها به اوراق بهادار (securitization) دست زد. تبديل دارايي‌ها به اوراق بهادار موتور محركه اصلي براي گسترش انفجاري حوزه مالي به‌عنوان ميانجي سودآفريني بود، و به فروپاشي نظام برتون وودز انجاميد.

 سليم خليلي مدرس و مشاور حوزه كسب و كار و برگزار كننده دوره هاي MBA  و DBA با مجوز وزارت علوم و همكاري دانشگاه هاي داخلي و خارجي، اين مطلب را براي شما انتخاب كرده است 

مالي‌سازي و نظم نوين نئوليبرالي

بخش پاياني

در اواخر دهه ۸۰ و اوايل دهه ۹۰، اقتصادهاي بازار غيرانگليسي‌ـ‌آمريكايي همچون ژاپن و آلمان كه پيش‌تر موفق و متعادل بودند، به بحراني حاد وارد شدند و سرتاسر دهه ۱۹۹۰ را صرف به‌روز كردن زيربناي صنعتي خود كردند.

در همين حين، بازارهاي ليبرال انگليسي‌ـ آمريكايي هم‌پايه آلمان و ژاپن به بخش مالي روي آوردند و نظام مالي را بنيان جديد سودآفريني رقابتي خويش قرار دادند. در هر حال، اين نظام مالي «ساختاريافته» نوين با تجربه قرن‌ها توليد و مديريت و دستكاري پول تفاوت‌هاي عمده داشت و به آفرينش اوراق قرضه‌ و بهادار پيچيده‌اي از خلال تبديل دارايي‌ها به اوراق بهادار (securitization) دست زد. تبديل دارايي‌ها به اوراق بهادار موتور محركه اصلي براي گسترش انفجاري حوزه مالي به‌عنوان ميانجي سودآفريني بود، و به فروپاشي نظام برتون وودز انجاميد.

فرآيند تبديل دارايي‌ها به اوراق بهادار را عموماً چنين توصيف مي‌كنند: بدل‌كردن دارايي‌هاي مالي غيرقابل مبادله و غيرقابل ورود به بازار، به اوراق بهادار قابل مبادله و قابل بازرگاني: براي مثال، تضمين بدهي‌ها (اوراق قرضه دولتي)، تضمين مالكيت (سهام عادي)، يا مشتقات (مشتقات يعني گستره وسيعي از محصولات مالي كه ارزش آنها از دل قيمت واقعي يا پيش‌بيني‌شده برخي از دارايي‌هاي بنيادي‌تر- كالا، اوراق بهادار، نرخ ارز، يا هر متغير اقتصادي ديگري- به دست مي‌آيد). مشتقات با استفاده از صندوق‌هاي احتياطي جهت كاهش ريسك مي‌توانند مبادله شوند و در فرآيندهاي تجاري داخل شوند و در عين حال مي‌توانند اوراقي فروخته‌شده خارج از بورس (OTC) باشند كه قراردادهاي آتي، اختيارها، معاملات پاياپاي ارز و معاملات خريد سلف را دربر‌مي‌گيرند. در حالي كه مشتقات اصلي قابل خريد و فروش در بازارهاي اختيار و آتي هستند، اما معاملات OTC اوراقي خارج از ترازنامه (off-balance-sheet)، خاص و مشتري‌محور هستند (همچون اوراق بهادار پشتوانه‌دار، تعهدات قرضه تضميني، يا معاملات پاياپاي نكول اعتبار) و فعاليت‌هاي ظاهرا عجيب و غريبي را همچون اشتراك و ادغام دارايي‌ها، بخش‌كردن التزام‌هاي مالي و ديون بانكي و ايجاد «نهادهاي با مسووليت محدود» در بر مي‌گيرد تا در ظاهر ريسك‌ها را كاهش دهند. سياست نرخ بهره پايين كه به‌واسطه بانك‌هاي مركزي عمده جهان اعمال مي‌شد، گسترش نظام مالي ساختاريافته را تسهيل كرد. بانك‌هاي مركزي سرمايه‌گذاران و غيره را به «خريد با سرمايه‌استقراضي» تشويق مي‌كردند تا با چالاك‌ترين سرعت ممكن مشتقات بيشتري را توليد و منتشر كنند.

اقتصادهاي آمريكايي‌ـ‌ انگليسي در همان سال ۱۹۸۸ به سوي تبديل دارايي‌ها به اوراق بهادار پيش رفته بودند زيرا بازارهاي اوراق بهادار ملي در آنها وزن زيادي داشتند و سهم آمريكا و انگليس روي هم، حدود ۳۷ درصد از سهم بازار اوراق بهادار جهاني بود. با اين حال، به دليل عدم تنظيم مالي كه در سرتاسر كره زمين اشاعه مي‌يافت، تفاوت‌هاي ملي و فراگير به نفع گشودگي بازارهاي سرمايه از بين رفت. پژوهشگران جهان مالي معتقدند كه در آن زمان جريان همگرا و درازمدتي از مالي‌سازي در حال به‌وجود آمدن بود. سال ۲۰۰۷، يعني در نقطه اوج اين مالي‌سازي، نسبت دارايي‌هاي نظام مالي جهاني ــ يعني مجموع سرمايه‌هاي بازار بورس، اوراق قرضه و دارايي‌هاي بانكي ــ به GDP (توليد ناخالص داخلي) جهاني، حدود ۴۴۰ درصد شده بود. اين نسبت حتي در كشورهاي روبه‌رو بيشتر هم شد: در آمريكا (۴۴۵ درصد)، ژاپن (۵۴۷ درصد)، و اتحاديه اروپا (۵۸۱ درصد) و دست آخر ايرلند (۹۰۰ درصد). اگرچه دارايي‌هاي مالي جهاني كه به طور آزادانه معامله مي‌شوند، در سال ۲۰۰۷، حدود ۱/۲۴۱ تريليون بود، اما ميزان سرمايه نظام بانكداري «در سايه»‌معاملات OTC در مشتقات از آن هم بزرگ‌تر بود. اگر اوراق مالي مربوط به مشتقات مبادله‌شده در سال ۲۰۰۷ با ۷/۲۶ تريليون دلار برابر شد، همين ميزان در سطح ملي براي مشتقات OTC در سايه و جهاني حدود ۳/۵۹۵ تريليون دلار يا ۱۱ برابر بزرگ‌تر از توليد سالانه جهاني بود (اين آمار بر اساس گزارش سال ۲۰۰۹ صندوق بين‌المللي پول به دست آمده است).

حجم خالص محصولات سرمايه‌گذاري مالي كه پس از ۱۹۹۰ توليد شد، و نيز گستره متنوع و عجيب و غريب اين محصولات، برخي از منتقدان را واداشته است تا كاپيتاليسم مالي جهاني را نوعي «سرزمين عجايب اقتصادي» مملو از «قلعه‌هاي خيالين برساخته از مشتقات كه روي شن‌هاي روان بنا شده‌اند» بدانند. با اين حال، دو پژوهشگر اقتصادي به نام‌هاي ليشون و تريفت در سال ۲۰۰۷ اشاره كردند كه بنيان كاپيتاليسم مالي نه اين منظره خيالي تماشايي، كه «سرمايه‌ساختن از دل همه‌چيز» است، زيرا كاپيتاليسم مالي از اغلب «جريان‌هاي دارايي» و منابع پايدار درآمدي تغذيه مي‌كند. پژوهشگر ديگري به نام روبين بلك‌برن شواهد بيشتري فراهم مي‌آورد تا به لايه‌هاي زيرين اين سرزمين عجايبِ سحرآميز گذر كند؛ به زعم او، روند مالي‌سازي در واقع بر فرآيند كالايي‌سازي همه جنبه‌هاي زندگي انسان متكي بوده است ــ اوراق قرضه نوزادان، وام‌هاي دانشجويي، وام خودرو، بدهي‌هاي اعتباري، بيمه سلامتي، حقوق بازنشستگي، و از همه مهم‌تر، وام‌هاي رهني مسكن. ساسكيا ساسن در سال ۲۰۰۸ با تمركز بر سرمايه رهني جبهه كاملاً جديدي براي نظام مالي جهاني يافت؛ يعني جبهه‌اي كه مي‌تواند از خلال اوراق بهادار با پشتوانه رهني ناچيزترين منابع را هم جهت تبديل كردن به سرمايه استخراج كند – يعني همان منابعي كه خانوارهاي با درآمد متوسط و پايين قابليت مديريت آنها را داشته‌اند. در هر حال، اين دست‌اندازي گسترده به منابع هرروزه فقيرترين خانوارها به تدريج به آغاز وحشتناك‌ترين بحران مالي جهان در طول تاريخ انجاميده است: بحران ۲۰۰۸٫

آيا نظم اقتصادي نئوليبرالي سقوط كرده است؟

كاهش ساخت و ساز و توليد در ايالات متحده و ديگر اقتصادهاي انگليسي‌ـ‌آمريكايي، همراه با كاهش دستمزدهاي واقعي باعث شده است سودهاي شركتي در راستاي حوزه‌هاي مالي از نو شكل بگيرند. همچنين اين اقتصادها بر واردات كالاها با قيمت پايين، به‌خصوص از چين وابسته شده‌اند. قسمت عمده درآمدهاي مالياتي در اقتصادهاي كاپيتاليستي پيشرفته در نظام مالي ريشه دارند و به همين خاطر، دولت‌هاي رنگارنگ و مختلفي اعم از آمريكا، دولت‌هاي اروپايي و غيره چندان تمايلي به كنترل بخش مالي و محدودساختن گسترش آن نداشته‌اند. با اين وجود، كسري تجاري ايالات متحده با ساير كشورهاي دنيا، به‌خصوص با چين، با جاه‌طلبي‌هاي امپرياليستي آمريكا در عراق و افغانستان تركيب شد و تاثيري مضر بر استحكام دلار نهاد و سودآفريني بخش مالي در خارج از آمريكا را با خطراتي مواجه ساخت. فدرال رزرو در تلاشي جنون‌آميز و البته ديرهنگام، براي تثبيت دلار و متعادل‌كردن سوداگري‌ها و سفته‌بازي‌هايي كه همگي با اوراق بهادار مبتني بر رهن صورت مي‌گرفت، نرخ بهره پايه را افزايش داد. نرخ‌هاي بهره ايالات متحده بين سال‌هاي ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۶ از ۱ درصد به ۳۵/۵ درصد افزايش يافت و بازار مسكن ايالات متحده را با ركود مواجه كرد؛ بانك مركزي ايالات متحده تمهيدات سفت‌و‌سخت‌تري نيز براي محدود كردن عرضه پول پياده‌سازي كرد. در اواخر سال ۲۰۰۶ و اوايل سال ۲۰۰۷، اين افزايش ثابت در نرخ‌هاي بهره به افزايش بدهي‌ها در ميان صاحبان وام‌هاي رهني درجه دو [يا فاقد اولويت] انجاميد. وام‌هاي رهني درجه دو در آمريكا دشواري‌هاي بسياري آفريد و در فاز اول بحران به خردشدن اعتبارات انجاميد. متعاقب اين اتفاق، ۲۴ تريليون از خطوط اعتباري به طور كامل بسته شدند. ورشكستگي‌ها و عجز از پرداخت ديون در بنگاه‌هاي مالي بسياري در سرتاسر دنيا گسترش يافت: فرانسه (بي.ان.پي پاريباس)، بريتانيا (نورثرن راك)، ايالات متحده (نيو سنتري فايننشال، كانتري وايد، ديلون ريد، سيتي‌گروپ، ام.بي.آي.اي)، سوئيس (يو.بي.اس) و آلمان (اي.كا.ب). اين گسترش جهاني به فاز دوم بحران انجاميد و بير استيرنز، پنجمين بانك بزرگ وال‌استريت را در موج‌هاي سهمگين خود خرد كرد. سومين فاز بحران از اكتبر ۲۰۰۸ به بعد آغاز شد. آغازگر اين مرحله ورشكستگي لمان‌برادرز و سپس بازگشت تام و تمام بحران به سرتاسر دنيا بود.

بخش مالي بخش اصلي كاپيتاليسم مالي بود و نقشِ قلب آن را ايفا مي‌كرد. به همين دليل، دولت‌هاي غربي پس از بحران به‌سرعت همه باورهاي پيشين خود به بازارهاي آزاد و خودتنظيم‌گر را وانهادند و به حمايت مالي كامل از نهادهاي مالي پرداختند. اين گونه بود كه دوران جديدي از كمك‌هاي مالي گزاف و بسته‌هاي تحريك اقتصادي آغاز شد. دولت آمريكا تا اواسط سال ۲۰۰۹، هشت و نيم تريليون دلار براي پشتيباني از نظام مالي كشور خود هزينه كرد؛ يعني حدود دو سوم از GDP خويش را (كه حدود ۵۸/۱۴ تريليون دلار است). ميزان بسته نجات مالي بريتانيا براي بانك‌هاي خويش نيز ۱۲/۲ تريليون دلار، يعني برابر با ۸۷ درصد GDP اين كشور بود.

براي برخي، پاسخ دولت‌هاي عمده غربي به بحران، نشاندهنده سير طبيعي تبديل دولت‌هاي بازار نئوليبرال به «فعالان» مالي است؛ يعني به نهادهايي عمومي كه همچون شركاي فعال در بازار عمل مي‌كنند. اگر چه شايد براي اعلام شكست تام و تمام نظم اقتصادي نئوليبرال زود باشد، اما دشوار است به خاطر نياوريم آنچه اجماع نئوليبرالي در بيست سال پيش ادعا كرده بود: «چپ‌گرايان معتقد به تحريك «كينزي» از خلال كسري بودجه‌هاي عظيم ديگر گونه منسوخ و منقرض‌شده‌اي از اقتصاددان‌ها هستند…كسري بودجه عملي در حدود ۱ تا ۲ درصد GNP (توليد ناخالص ملي) گواه اظهر من الشمس شكست سياست‌گذاري‌ها است». ما بر اساس همين اجماع نئوليبرالي گواه اظهر من الشمس اين نوع سياست‌گذاري را در اين دو سال ديده‌ايم!

مترجم: امين گنجي

با خدمات آموزشي و مشاوره اي ما بيشتر آشنا شويد:

دوره تخصصي ۲ هفته اي مهارت هاي كسب و كار در كشور انگليس SLS Specialist Language Services

دوره عالي مديريت كسب و كار DBA  Doctor of Business Administration

دوره مديريت كسب و كار MBA Master of Business Administration

ارائه خدمات مشاوره اي در دو بخش مشاوره فردي و كسب و كار

Telegram-Android-icon

 

از روياي كارآفريني تا واقعيت مشكلات آن

۱۹۵ بازديد ۰ نظر

از روياي كارآفريني تا واقعيت مشكلات آن

دوره MBA و DBA

دوره MBA و DBA

نويسنده:الكساندرا لويت*

منبع: نيويورك تايمز

برخي كه روزهايشان را با كسالت در اداره‌ها مي‌گذرانند، كارآفريني را درمان درد خود و ساير كارمندان ناراضي مي‌دانند، اما زماني كه كسب و كار خودشان را راه مي‌اندازند، متوجه مي‌شوند كه حقيقت چيز ديگري است.

براي مثال «مايك كليري» كه مدير بازاريابي و فروش بود، به دليل اينكه از سياست‌هاي شركت خسته شده بود، شغل خود را رها كرد. آقاي كليري، ۸ سال پيش، پس از خريد يك امتياز نمايندگي و يك بيزنس فعال، با تامين كنندگان و فروشندگان بدقلقي روبه‌رو شد كه دائم مجبور به بحث و جدل با آنها بود. به گفته وي «شرايط خيلي يكطرفه به نظر مي‌آمد، همه تعهدات و قوانين متوجه من بودند و در مقابل، كساني كه كالا و خدمات خود را به من مي‌فروختند با تعهدات و قوانين بسيار كمتري روبه‌رو بودند.»

 سليم خليلي مدرس و مشاور حوزه كسب و كار و برگزار كننده دوره هاي MBA  و DBA با مجوز وزارت علوم و همكاري دانشگاه هاي داخلي و خارجي، اين مطلب را براي شما انتخاب كرده است 

از روياي كارآفريني تا واقعيت مشكلات آن

نويسنده:الكساندرا لويت*

منبع: نيويورك تايمز

برخي كه روزهايشان را با كسالت در اداره‌ها مي‌گذرانند، كارآفريني را درمان درد خود و ساير كارمندان ناراضي مي‌دانند، اما زماني كه كسب و كار خودشان را راه مي‌اندازند، متوجه مي‌شوند كه حقيقت چيز ديگري است.

براي مثال «مايك كليري» كه مدير بازاريابي و فروش بود، به دليل اينكه از سياست‌هاي شركت خسته شده بود، شغل خود را رها كرد. آقاي كليري، ۸ سال پيش، پس از خريد يك امتياز نمايندگي و يك بيزنس فعال، با تامين كنندگان و فروشندگان بدقلقي روبه‌رو شد كه دائم مجبور به بحث و جدل با آنها بود. به گفته وي «شرايط خيلي يكطرفه به نظر مي‌آمد، همه تعهدات و قوانين متوجه من بودند و در مقابل، كساني كه كالا و خدمات خود را به من مي‌فروختند با تعهدات و قوانين بسيار كمتري روبه‌رو بودند.»

به گفته خودش، او براي اعتمادسازي، اعتبار يكي از مشتريان قبلي شركت را افزايش داد. اما متاسفانه، مشتري در انجام پرداخت‌هايش كوتاهي كرد كه منجر به از دست رفتن هزاران دلار درآمد شركت شد.

همچنين پيدا كردن كارمندان متعهد اصلا كار ساده‌اي نبود. او گفت: «ديدن عدم تعهد واقعي كارمندان به كسب و كاري كه در آن فعاليت مي‌كنند، زنگ بيدارباش بسيار سختي بود.»

ركود اقتصادي اخير، تاثير بسزايي بر درآمد و جريان مالي كسب وكار كوچكش داشت و درآخر، به شدت مقروض شد و براي كار به يك سازمان بزرگ بازگشت.

هم اكنون، به عنوان معاون بازاريابي استراتژيك و مديريت عملياتي در «فدراسيون ملي بوقلمون» در اجفيلد، كاروليناي جنوبي، از شغلش بسيار راضي است و حس مي‌كند كه كارش كمك مي‌كند تا هدف زندگي‌اش را دنبال كند كه حفاظت از زيستگاه‌هاي طبيعي است. «من خيلي خوشحالم كه نهايتا در جايگاهي قرار گرفتم كه به جاي كارهاي ديگري كه انرژي من را تلف مي‌كردند، درگير استراتژي‌هاي سطح بالا هستم.» به گفته او «اين كار حس آزادي به من مي‌دهد.»

بسياري از كارآفرينان بالقوه، متوجه نيستند كه همه شركت‌ها سياست‌هايي دارند و نمي‌توان از آنها فرار كرد. شما مجبوريد مشتريان و شركاي بي‌ادب را راضي نگه داريد و با شرايطي مواجه خواهيد شد كه بسيار مشابه روزهايي است كه سعي مي‌كرديد خودتان را با نوشيدن آب خنك آرام نگه داريد. در نهايت شما متوجه مي‌شويد كه افراد تمايل به مشاجره دارند و به اين بستگي ندارد كه در چه محيطي هستند.

دلايل متعددي وجود دارند كه مي‌توانند شما را از ورود به عرصه كارآفريني باز دارند. اولين دليل اين است كه پيدا كردن يك بازار مناسب براي فروش كالا يا خدمات بسيار دشوار است، پيدا كردن منابع مناسب براي راه انداختن يك كسب و كار نيز به همان اندازه دشوار است و پس از آن مسائل كوچك‌تر مطرح مي‌شوند. شما به عنوان موسس يك كسب‌و‌كار كوچك، خواهيد ديد كه شما مسوول همه چيز هستيد. شما بايد تسلط كامل بر توليد، توزيع، بازاريابي، فروش و سوددهي شركت داشته باشيد. بايد فروشندگان و كارمندان را مديريت كنيد و اداره كوچك‌ترين جزئيات مانند حسابداري، ماليات، بيمه و مجوزها نيز بر عهده شماست.

كارآفرينان بالقوه‌اي كه به دنبال ايجاد تعادل بين كار و زندگي شخصي شان هستند، بايد منتظر زنگ بيدارباش جدي‌اي باشند. حداقل براي چند سال اول، بايد خودتان در تمام ساعات كاري حضور داشته باشيد. اگر يك مشتري نيمه شب با مشكلي مواجه شود، شما كسي هستيد كه بايد به مشتري پاسخ دهد و اگر شركت با مشكل مالي مواجه شود، شما تنها مسوول آن هستيد و بايد زندگي مالي خود را فداي آن كنيد. اين روزها، دنياي كسب و كار سنتي دائما مورد انتقاد قرار مي‌گيرد و كارآفريني تشويق مي‌شود. اما چند جنبه بسيار ارزشمند در كسب وكار سنتي وجود دارد كه تا وقتي آنها را از دست ندهيم، به فكرشان نمي‌افتيم. آرامش، موقعيت اجتماعي و مزاياي جانبي.

وقتي كه يكي از هزار يا صدهزار پرسنل يك شركت باشيد، آرامش خيلي بيشتري داريد. شما قادر خواهيد بود كه تمام گرفتاري ‌هاي كاري‌تان را رها كنيد و با آرامش خاطر به خانه برويد و به راحتي بدون اينكه آينده شركت در خطر بيفتد موبايلتان را خاموش كنيد. مسووليت‌هاي تعريف شده‌اي داريد كه اگر به درستي از عهده انجامشان برآييد و نتايج خوبي بگيريد، مطمئن هستيد كه سهم‌تان براي پيشبرد كسب‌وكار را محقق ساخته‌ايد و بقيه مسووليت‌ها بر عهده ساير افراد خواهد بود.

و اگر باهوش و خوش برخورد باشيد، در يك سازمان بزرگ مي‌توانيد به مقامات بالايي برسيد. وقتي با دوستان و خانواده‌تان درباره شغل‌تان صحبت مي‌كنيد، آنها نگراني‌اي درباره كارتان ندارند. داشتن نام يك شركت بزرگ در رزومه كاري به معناي اعتبار كاري شما است و مي‌تواند درهاي زيادي را به روي شما بگشايد.

درآخر، مزاياي جانبي را فراموش نكنيد. در يك سازمان بزرگ، بسته كاري‌اي كه به شما ارائه مي‌شود يك بسته است. علاوه بر دستمزد پايه، شركت، پولي براي بيمه سلامتي و بازنشستگي شما مي‌پردازد؛ اقلامي‌كه براي زندگي در دنياي امروز بسيار ضروري هستند. همچنين ارزش مزاياي ديگر را نيز دست كم نگيريد، مزايايي مانند ماشين، حق عضويت در باشگاه‌هاي ورزشي، مزاياي بچه‌دار شدن، ناهار و بن‌هاي خريد از فروشگاه‌هاي بزرگ.

دنياي شركت‌هاي بزرگ فرصت آشنايي با افراد بسيار زيادي را به شما مي‌دهند، برخي از آنها مديراني در موقعيت‌هايي عالي هستند كه مي‌توانند شما را در مسير كاريتان ياري كنند. آشنا شدن با افراد قدرتمند و پرنفوذ طي كار روزمره بهترين نحوه شناخت، ايجاد ارتباط و گسترش آن است.

زندگي به سبك يك كارآفرين، مناسب همه نيست. براي آقاي كليري مناسب نبود، شايد براي شما هم نباشد. قبل از اينكه تصميم به پريدن بگيريد، درست و براي مدتي طولاني فكر كنيد كه قرار است چه كار كنيد و براي انجام آن از چه چيزهايي بايد چشم بپوشيد.

* نويسنده «نقطه‌هاي كور: ۱۰ افسانه كسب و كار كه براي قدم گذاشتن در راه موفقيت بايد باورشان كنيد.»

مترجم: طليعه لطفي زاده

با خدمات آموزشي و مشاوره اي ما بيشتر آشنا شويد:

دوره تخصصي ۲ هفته اي مهارت هاي كسب و كار در كشور انگليس SLS Specialist Language Services

دوره عالي مديريت كسب و كار DBA  Doctor of Business Administration

دوره مديريت كسب و كار MBA Master of Business Administration

ارائه خدمات مشاوره اي در دو بخش مشاوره فردي و كسب و كار

Telegram-Android-icon

يك بازيگر قدرتمند در عرصه اقتصاد

۲۰۶ بازديد ۰ نظر

يك بازيگر قدرتمند در عرصه اقتصاد

دوره MBA و DBA

دوره MBA و DBA

 

«برترين رهبران كسب‌وكار در جهان»

«مرديت ويتني» اهل جار و جنجال نيست. با اين حال، او مستقيم به چشمان شما نگاه مي‌كند و هر نكته‌اي را را بيان مي‌كند كه به ذهنش مي‌رسد. زبان او روشن و ساده است. او بر محتواي گفت‌وگو تاكيد مي‌كند.

لحن و سبك او بسيار موجز و دقيق است. بايد منتظر او بمانيد تا تغييري در بحث ايجاد كند يا بر نكته‌اي خاص تاكيد نمايد. اما در نهايت براي مرديت فقط محتوا اهميت دارد. او اهميتي به ادا و اطوارها نمي‌دهد. منظور من اين نيست كه سخنان او تاثيري بر شما نمي‌گذارد. اتفاقا او با مهارت و اثرگذاري زيادي حرف مي‌زند. درست مثل وقتي كه او در ۳۱ اكتبر سال ۲۰۰۷ آينده را پيش‌بيني كرد.

 سليم خليلي مدرس و مشاور حوزه كسب و كار و برگزار كننده دوره هاي MBA  و DBA با مجوز وزارت علوم و همكاري دانشگاه هاي داخلي و خارجي، اين مطلب را براي شما انتخاب كرده است 

يك بازيگر قدرتمند در عرصه اقتصاد

منبع: كتاب

«برترين رهبران كسب‌وكار در جهان»

«مرديت ويتني» اهل جار و جنجال نيست. با اين حال، او مستقيم به چشمان شما نگاه مي‌كند و هر نكته‌اي را را بيان مي‌كند كه به ذهنش مي‌رسد. زبان او روشن و ساده است. او بر محتواي گفت‌وگو تاكيد مي‌كند.

لحن و سبك او بسيار موجز و دقيق است. بايد منتظر او بمانيد تا تغييري در بحث ايجاد كند يا بر نكته‌اي خاص تاكيد نمايد. اما در نهايت براي مرديت فقط محتوا اهميت دارد. او اهميتي به ادا و اطوارها نمي‌دهد. منظور من اين نيست كه سخنان او تاثيري بر شما نمي‌گذارد. اتفاقا او با مهارت و اثرگذاري زيادي حرف مي‌زند. درست مثل وقتي كه او در ۳۱ اكتبر سال ۲۰۰۷ آينده را پيش‌بيني كرد. او در آن زمان يك تحليلگر بانك در اوپنهايمر بود. خانم ويتني پيش‌بيني كرد كه سرمايه بانك افزايش مي‌يابد، دارايي‌ها فروخته مي‌شوند و سود سهام تقسيم خواهند شد. موجودي شركت سقوط چشمگيري كرد و بحران مالي به دنبالش اوج گرفت. به نظر مي‌رسيد او تنها تحليلگري باشد كه در ميان همه تحليلگران برجسته و همه مفسران اقتصادي گفت كه «امپراتور لباس ندارد!». منظور مرديت ويتني همان سرمايه بود. او بلندپروازي‌هاي زيادي در سر داشت و اين ماجرا براي او آغاز راهي تازه بود.

مجله «نيويورك پست» او را يكي از ۵۰ زن قدرتمند در شهر نيويوك ناميد. مجموعه «فوربز» در گزارش سال ۲۰۰۷ او را در رده دوم قرار داد. تقريبا همه از او به عنوان يكي از بهترين بورس‌بازان در بازار سرمايه ياد مي‌كنند. نقطه‌نظر درخشان و منحصربه‌فرد خانم ويتني سبب شد كه روزنامه «فورچون» در ۱۸ آگوست سال ۲۰۰۸ صفحه اول خودش را كاملا به او اختصاص دهد. وي در اكتبر سال ۲۰۰۸ در ليست سالانه «فورچون» تحت عنوان «۵۰ زن قدرتمند در عرصه كسب‌وكار» قرار گرفت. در پايان سال ۲۰۰۸ بود كه شبكه سي‌.ان.بي.سي وي را «بازيگر قدرتمند سال» ناميد. از اين همه افتخار و موفقيت تجاري شگفت‌زده و متاثر شده‌ايد؟ همه را فراموش كنيد. اجازه بدهيد به شما بگويم كه چه چيز خانم مرديت ويتني را به چهره خاص تبديل كرده است.

اين شانس را داشتم كه در وهله مختلف با مرديت همكاري داشته باشم. در آن زمان جنگ عراق داشت آغاز مي‌شد. من هم به عنوان يكي از پايگاه‌هاي مهم اخبار، مصاحبه‌هاي زيادي با متخصصان خاورميانه داشتم. طي چند دفعه با خانم ويتني ملاقات داشتم.

او مي‌آمد و درباره عرصه كسب‌وكار با ما سخن مي‌گفت. او فوق‌العاده بود. انساني خوش برخورد، مهربان و مطلع به نظر مي‌آمد و مصاحبه با او لذت‌بخش و راحت بود. يك روز در اتاق انتظار نشسته بوديم. برنامه هفتگي‌مان داشت شروع مي‌شد. ما داشتيم در پشت صحنه درباره مسائل مختلف جهان گفت‌وگو مي‌كرديم.

ناگهان او از من پرسيد كه آيا كتابي درباره خاورميانه مي‌شناسم يا نه؟ تصورش را كنيد. او و من داشتيم با هم صحبت مي‌كرديم. يك چهره تحصيل‌كرده مشهور كه در اوپنهايمر كار مي‌كند. او در آن زمان رييس گروه پژوهش مالي در واچوويا بود. آن زمان اغلب مي‌توانستي او را به طور منظم در برنامه‌هاي تلويزيوني ببيني. اما او مي‌بايست خيلي زود به اوپنهايمر بازمي‌گشت تا به امور بانكي بپردازد و حق كميسيون خودش را دريافت كند. او خيلي بيشتر از هر بانكداري درباره افت و خيزهاي بانك، قدرت و ضعف ترازنامه‌هاي مالي و عرصه كسب‌وكار اطلاع دارد. چرا او مي‌بايست درباره خاورميانه نيز تحقيق كند؟ چون او كنجكاو است. او مي‌خواهد چيزهاي تازه و جذاب بداند. چراكه او مي‌خواهد در فضاي همگاني با صدايي بلند بگويد: «درباره اين موضوع چندان اطلاعي ندارم. مي‌خواهم بيشتر ياد بگيرم». او مي‌خواهد درباره امور مختلف از ريزترين و حياتي‌ترين جزئيات نيز باخبر باشد. مرديت ويتني به اين جهان پا گذاشت تا يك تحليلگر باشد. او اگر صد بار ديگر هم به دنيا بيايد يقينا يك تحليلگر قهار و چيره‌دست است. علاوه بر اين، او كسي است كه مي‌توانيد با آرامش به او اطمينان كنيد.

گفته مي‌شود كه مرديت ويتني مي‌تواند بازار را تكان دهد. به راستي او چنين قدرتي دارد. او اتفاقات و بحران‌هاي مالي را همان‌طور پيش‌بيني مي‌كند كه در مقابل چشمانش مي‌بيند. مي‌توانيد به او اطمينان كنيد. به همين خاطر است كه او مستقيم به چشمان شما نگاه مي‌كند. او مي‌گويد: «وقتي وارد حرفه‌تان مي‌شويد، رفته رفته اعتماد و اعتبار بيشتري كسب مي‌كنيد؛ چون شما همان كسي هستيد كه بايد باشيد. وقتي به خودتان اطمينان داشتيد، مطمئن باشيد كه در كارتان نيز همه به شما اطمينان خواهند داشت». اين درسي بود كه او به من آموخت.

 

بزرگ‌ترين اشتباه مرديت ويتني به زبان خودش

در بيست و هشت سالگي به من پيشنهاد داده شد كه كاري را راه بيندازم. بايد مديريت گروه پژوهش مالي را در واچوويا بر عهده مي‌گرفتم. فكر مي‌كنم در آن منطقه جوان‌ترين كسي بودم كه چنين پيشنهادي به او شده بود. دوستان بسيار كمي از من چنين مسووليت خطيري را بر عهده داشتند. راستش را بخواهيد، هيچ كدام از دوستان من هيچ كسب‌وكار جدي‌اي نداشتند. پذيرش اين مسووليت از چند جهت براي من بسيار دشوار بود. اما به خوبي مي‌دانستم كه اكنون بايد اين كار را پيش ببرم. از پاييز سال ۱۹۹۸ تا زمستان سال ۲۰۰۲ در واچوويا بودم. آن كاري را كردم كه برنامه‌اش را داشتم. يك نهاد مالي و پژوهشي به راه انداختم. بر سر يكي از ايده‌هايم سرسختي عجيبي داشتم. معتقد بودم كه سهام‌هاي بسياري از دور خارج خواهند شد؛ زيرا گردش پولي چندان زيادي ندارند. همچنين، بر اين باور بودم كه جريان‌هاي مالي قدرتمند در بورس به موقعيت‌هاي انباشت سرمايه بدل خواهند شد. اين اعتماد و اطمينان من اعتبارها و نام‌هاي زيادي را با من همراه كرد؛ چراكه شركت‌هاي زيادي در آن زمان گردش پولي پويايي داشتند.

تمام مدت از پيشرفت كارم خرسند بودم. حس مي‌كردم دارم كارم را خيلي حرفه‌اي پيش مي‌برم، اما پاسخ مناسبي از سوي مديريت مجموعه دريافت نكردم. در سال ۲۰۰۱ از پذيرش مديريت اجرايي چشم پوشيده بودم. بنابراين انتظار نداشتم كه با من برخورد نامناسبي بشود. اين پاسخ‌ندادن به پيشرفت كار بسيار به من ضربه زد. دوست ندارم به اين موضوع اشاره كنم اما من يكي از قدرتمندترين تحليل‌گران منطقه محسوب مي‌شدم. در واقع، همه من را به عنوان يكي از برترين تحليلگران عرصه توليد مي‌شناختند.

اولين بار تصميم گرفتم كه از كار انصراف دهم. اما آنها براي يك سال باقيمانده از دوره سه ساله كاري پيشنهاد حقوق و مزاياي بالاتري را دادند. خيلي در مورد اين مساله ترديد داشتم. در نهايت پيشنهادشان را پذيرفتم و ماندم. اما ديگر اين فضاي كاري را دوست نداشتم. آنها اطمينان و آرامش مناسب را از من سلب كرده بودند. مساله ابدا بر سر پول نبود. همواره دوست داشتم تا يكي از كارمندان شادمان شركتم باشم. اما اين موضوع از من دريغ شده بود. در نهايت يك سال گذشت و من از كار انصراف دادم. قلبم شكسته بود و نمي‌توانستم بيش از اين ادامه بدهم. اين بزرگ‌ترين اشتباه زندگي من بود! از كار خارج شدم. همه مي‌گفتند اگر از مجموعه وال‌استريت خارج شوم ديگر نمي‌توانم كار جديدي بيابم. بايد بسياري از هزينه‌ها و موجودي‌هاي پيشينم را بي‌خيال مي‌شدم. ايده من همين بود. ديگر نمي‌خواستم يك قرارداد سه ساله ناتمام امضا كنم تا با احساساتم بازي شود. به خانه برگشتم. همسرم را ديدم. همه چيز مستقل‌تر و متفاوت‌تر از قبل به نظر مي‌رسيد. احساس مي‌كردم زندگي نيز متفاوت شده است. به خودم گفتم: «به خانه مي‌روم و به زندگي ادامه مي‌دهم؛ چراكه وال‌استريت مركز جهان نيست!».

در سال ۲۰۰۶ دوباره به عرصه كسب‌وكار بازگشتم. اين بار قابليت‌ها و توانايي‌هاي جديدي كسب كرده بودم. در زمان فراغت به مسافرت رفته بودم و تجربه‌ها و اطلاعات زيادي كسب كرده بودم. همه چيز را از نو آغاز كردم. هيچ موقعيت مشخصي براي من وجود نداشت. پس تلاش كردم تا همه چيز را خودم بسازم. مدتي نگذشت كه در وال‌استريت خواندم: «مرديت ويتني، يكي از برترين بورس‌بازان جهان به عرصه كسب‌وكار بازگشت!». خوب به خاطر دارم كه وقتي كارم را ترك مي‌كردم، بهترين تحليلگر اقتصادي بودم. اما از آن زمان گذشته است و من تغييرات زيادي كرده‌ام. دوباره اعتماد و اطمينانم را كسب كردم. صرفا تصميم گرفتم كه ديگر به هر فضايي وارد نشوم. در واقع، مساله بر سر فرهنگ ارتباط و فرهنگ كسب‌وكار است. دغدغه حقيقي من اين است كه با هر فرهنگي نمي‌توان كار كرد.

 

درباره مرديت ويتني

مرديت ويتني هم‌اكنون مدير «گروه مشاوره مرديت ويتني» است. اين شركت پيشنهادهاي مشاورتي در زمينه سرمايه‌گذاري و كسب‌وكار ارائه مي‌دهد و نسبت به سقوط بازار سهام پيش‌بيني‌هاي منحصربه‌فردي دارد. خانم ويتني و گروهش بر موضوعات گسترده‌اي در زمينه‌هاي مالي تمركز دارند؛ براي مثال مي‌توان به موارد زير اشاره كرد: بانك‌هاي بزرگ، بانك‌هاي كوچك، دلالي‌ها، بازارهاي بورس، مسائل تبليغاتي، خدمات مشتريان، شركت‌هاي مالي و غيره. او قبلا مدير اجرايي و تحليلگر ارشد امور مالي در شركت اوپنهايمر بود. در سال ۲۰۰۹ از او به عنوان يكي از «صد شخص تاثيرگذار و بانفوذ جهان» ياد شد. روزنامه «تايمز» از وي به عنوان فرد شماره يك در تحليل اقتصادي و سرمايه‌گذاري نام برد. مجله «اسمارت ماني» نيز او را به عنوان سي‌امين چهره برجسته زن در مسائل اقتصادي در آمريكا انتخاب كرد. او در سال ۲۰۰۸ در زمره گروه برتر اقتصاد آمريكا جاي گرفت. خانم ويتني فارغ‌التحصيل دانشگاه براون و متولي دانشكده لارنسويل است.

مترجم: سيمين راد

دوره تخصصي ۲ هفته اي مهارت هاي كسب و كار در كشور انگليس SLS Specialist Language Services

دوره عالي مديريت كسب و كار DBA  Doctor of Business Administration

دوره مديريت كسب و كار MBA Master of Business Administration

ارائه خدمات مشاوره اي در دو بخش مشاوره فردي و كسب و كار

Telegram-Android-icon

از تعلل در كار دست برداريد

۵۹ بازديد ۰ نظر

از تعلل در كار دست برداريد

دوره MBA و DBA

دوره MBA و DBA

منبع: HBR

به نظر مي‌آيد كه همه به نوعي ميل به تعلل در كارها دارند. وقتي شخصي از ارنست همينگوي پرسيد چگونه مي‌توان يك رمان نوشت، او در جواب گفت «اول بايد يخ‌هايتان آب شود». اما تاخير در كارها مي‌تواند اثرات بسيار منفي بر بهره‌وري و روح كار داشته باشد. تعلل دركار اجتناب ناپذير نيست.

فهميدن علت به تعويق انداختن كارها در ابتدا و سپس برداشتن قدم‌هاي درست براي جلوگيري از آن كمك مي‌كند كه بتوانيد كار بيشتري انجام دهيد و نسبت به خود احساس بهتري داشته باشيد.

 سليم خليلي مدرس و مشاور حوزه كسب و كار و برگزار كننده دوره هاي MBA  و DBA با مجوز وزارت علوم و همكاري دانشگاه هاي داخلي و خارجي، اين مطلب را براي شما انتخاب كرده است 

از تعلل در كار دست برداريد

منبع: HBR

به نظر مي‌آيد كه همه به نوعي ميل به تعلل در كارها دارند. وقتي شخصي از ارنست همينگوي پرسيد چگونه مي‌توان يك رمان نوشت، او در جواب گفت «اول بايد يخ‌هايتان آب شود». اما تاخير در كارها مي‌تواند اثرات بسيار منفي بر بهره‌وري و روح كار داشته باشد. تعلل دركار اجتناب ناپذير نيست.

فهميدن علت به تعويق انداختن كارها در ابتدا و سپس برداشتن قدم‌هاي درست براي جلوگيري از آن كمك مي‌كند كه بتوانيد كار بيشتري انجام دهيد و نسبت به خود احساس بهتري داشته باشيد.

 

متخصصان چه مي‌گويند

«ند‌هالوول» روانپزشك و نويسنده ۱۲ كتاب، معتقد است تاخير در كار، اغلب نشان دهنده اين مساله است كه كارتان بسيار زياد است. او مي‌گويد «ما كارها را به تعويق مي‌اندازيم چون كارهاي زيادي براي انجام دادن داريم» و البته مي‌خواهيم ازآنچه انجام آن را دوست نداريم، طفره برويم.

ترسا آمابيل، استاد مديريت كسب و كار در دانشكده بازرگاني‌هاروارد مي‌گويد «بسياري از افراد به اين علت در كار تعلل مي‌كنند كه از كار سخت، بيم دارند.» اما همانطور كه خودتان هم مي‌دانيد، اين توجيهي براي تلف كردن وقت نيست.

در اينجا به پنج اصل اشاره مي‌كنيم كه به شما كمك مي‌كند كارهاي خود را مديريت كنيد واگرزماني خواستيد يك كار مهم را به تاخير بيندازيد، اين اصول را به ياد بياوريد.

۱- بفهميد چه موضوعي شما را از انجام كار باز مي‌دارد

وقتي متوجه شديد كه يك كار را به تعويق انداخته ايد، ازخودتان بپرسيد چرا. ‌هالوول اشاره مي‌كند كه معمولا دو نوع از كار وجود دارد كه افراد از انجام آن طفره مي‌روند:

  • كاري كه انجام آن را دوست نداريد. اين رايج‌ترين علت تعلل است. همانطور كه‌‌ هالوول مي‌گويد «شما هرگز خوردن غذاي مورد ‌

علاقه‌تان را به تاخير نمي‌اندازيد».

  • كاري كه نمي‌دانيد چگونه انجام دهيد. وقتي دانش لازم را براي كاري نداريد يا مطمئن نيستيد كاري را چگونه شروع كنيد، در اين صورت بيشتر احتمال دارد كه از انجام آن اجتناب كنيد.

وقتي متوجه شويد كه چرا كاري را به تاخير مي‌اندازيد، مي‌توانيد اين چرخه را متوقف كنيد و از پيامد تاخيرهاي آينده جلوگيري

كنيد.

۲- براي خودتان ضرب‌الاجل تعيين كنيد.

يكي از ساده ترين كارهايي كه مي‌توانيد انجام دهيد اين است كه يك برنامه زماني براي خود تهيه كنيد كه در آن زمان و تاريخ سررسيد هر بخش از كار مشخص شده باشد. آمابيل توصيه مي‌كند «به محض اينكه پروژه را گرفتيد، آن را به چند بخش كه قابل مديريت باشد، تقسيم كنيد تا بتوانيد آن را به طور متوالي تكميل كنيد».

سپس براي هر قسمت ضرب‌الاجل تعيين كنيد. او مي‌گويد «در تقويم كاريتان مشخص كنيد كه هر روز چه قسمتي از كار روز بعد را انجام دهيد تا اين امكان برايتان فراهم شود كه بخشي از كار هميشه انجام شده باشد.

اين «بخش‌هاي كوچك» باعث مي‌شود كار بيشتر قابل مديريت شود و به پيشرفت كار كمك خواهد كرد. انجام قسمت‌هاي كوچك‌تر پروژه هميشه بسيار آسان‌تر از پرداختن به كل پروژه است.

تعيين ضرب‌الاجل براي پروژه در عين حال اطمينان مي‌دهد كه كار به فراموشي سپرده نخواهد شد.

براي آنچه احتمال مي‌دهيد كه در آن تعلل كنيد در تقويم خود يادآوري بگذاريد يا يك كاغذ كوچك روي صفحه كامپيوترتان بچسبانيد. از هيچ نشانه بصري كه به شما اطمينان دهد پروژه را فراموش نخواهيد كرد، مضايقه نكنيد.

۳- انگيزه‌ها را افزايش دهيد

ما اغلب به اين دليل از كار طفره مي‌رويم كه پاداش انجام يك كار خاص برايمان بسيار دور است. رجينا كانتي، استاديار روانشناسي دانشگاه كولگيت، مثالي را درباره پرداخت ماليات ارائه مي‌دهد.

او مي‌گويد «يك شخص ممكن است به خاطر اجتناب از جريمه‌هاي قانوني عدم پرداخت ماليات، نسبت به پرداخت آن به موقع اقدام كند، اما از آنجايي كه اين جريمه‌ها مربوط به آينده دور هستند و اين كار از نظر او كاري خسته كننده است، ممكن است انگيزه كافي براي انجام آن نداشته باشيد».

براي آنكه به يك كار به صورت فوري بپردازيد، بر پاداش‌هاي كوتاه مدت تمركز كنيد.

مي‌توانيد اين پاداش‌ها را خودتان ايجاد كنيد. مثلا به خودتان يك استراحت با صرف چاي بدهيد يا يك صحبت كوتاه با يك همكار، وقتي كه كار را به اتمام رسانديد.

همچنين مي‌توانيد با ايجاد كمي‌تفريح در كار آن را دلپذيرتر كنيد. مثلا همكاري با يك شخص براي يك پروژه مشكل يا ايجاد يك تفريح براي خودتان تا كار برايتان خسته‌كننده نشود.

۴- ديگران را در كار دخالت دهيد.

يكي از اصولي كه ‌هالوول هميشه در كار بر آن تاكيد دارد اين است كه «هيچ‌وقت به تنهايي نگران نشويد».

اگر نمي‌دانيد كاري را چگونه انجام دهيد، كمك بخواهيد. از يك همكار يا دوست بخواهيد راهنمايي تان كند يا ببينيد پروژه‌هاي مشابه آنچه شما روي آن كار مي‌كنيد چگونه عمل مي‌كنند و از كجا شروع كرده‌اند.

كانتي مي‌گويد «ديگران بهترين منبع ايجاد انگيزش بروني هستند». اينكه شما از كسي بخواهيد كارتان را باز بيني كند مي‌تواند براي شما انگيزه ايجاد نمايد چون مي‌دانيد كه آن شخص انتظار دارد شما اين كار را انجام دهيد.

همچنين مي‌توانيد براي جلوگيري از تعلل در كار، با همكارتان تعامل داشته باشيد: آنچه انجام مي‌دهيد را با او در ميان بگذاريد و با هم مهلت پايان كار را مشخص كنيد.

۵- براي خودتان عادت ايجاد كنيد

هالوول مي‌گويد «بعضي‌ها طوري شانه‌هايشان را بالا مي‌اندازند و مي‌گويند «كارهاي من هميشه به تعويق مي‌افتد» گويي كه هيچ كنترلي بر اين مساله ندارند.»

اما او در ادامه مي‌گويد «البته كه شما بر اين مساله كنترل داريد و اگر بتوانيد آن را تغيير دهيد بسيار به خودتان افتخار خواهيد كرد». او مي‌گويد خودش نيز كارهايش را به تعويق مي‌انداخته، اما خودش را تعليم داد كه اين گونه نباشد.

او مي‌گويد «من ديگر كارها را به هيچ وجه به تاخير نمي‌اندازم بلكه فقط آن را انجام مي‌دهم».

وقتي كاري را فورا انجام مي‌دهيد، در اين كار منافع زيادي وجود دارد و عادتي است كه مي‌توانيد آن را اشاعه دهيد. آمابيل مي‌گويد «فقط پنج دقيقه از روز را به پيشرفتي كه داشته‌ايد فكر كنيد.

همچنين هرگونه تعللي كه داشته ايد را نيز به حساب آوريد و فكر كنيد روز بعد براي پيشرفت بيشتر چه قدم‌هايي مي‌توانيد برداريد». او پيشنهاد مي‌كند كه اين كاررا وظيفه روزانه خود تلقي كنيد.

بعد خودتان را ارزيابي كنيد و نظر ديگران را نيز جويا شويد. آمابيل مي‌گويد «مهم‌ترين كاري كه براي مثبت نگه داشتن زندگي كاري خود مي‌توانيد انجام دهيد ادامه پيشرفت در كار به شكل معنادار است».

اصولي كه بايد به خاطر داشت:

  • مشخص كنيد كه در كدام كارها بيشتر احتمال دارد كه تعلل و تاخير داشته باشيد.
  • براي آنكه كارها را در يك قالب زماني مشخص انجام دهيد، با مشخص كردن ضرب‌الاجل انجام كار براي خود انگيزه ايجاد كنيد.
  • براي رسيدن به اهداف، به خودتان جايزه بدهيد.

آنچه نبايد انجام شود:

  • نگوييد كه به تعويق انداختن كارها به طور ذاتي در وجودتان هست.
  • كارهاي مشكل را به تنهايي بر عهده نگيريد، از ديگران بخواهيد كه به شما در انجام آن كمك كنند.
  • سعي نكنيد پروژه را يكجا تمام كنيد، آن را به قسمت‌هاي كوچك‌تر و قابل انجام تقسيم كنيد.
  • در زير در اين خصوص دو مورد كاوي آورده شده است.

 

موردكاوي شماره ۱:

بدانيد چرا

ليزا فرايتاگ كه مشاور بازاريابي يك شركت اينترنتي در سيليكون ولي است، متوجه شد كه دائما برنامه‌ريزي براي يك رويداد بزرگ بازاريابي را به تاخير مي‌اندازد. هر وقت فكر مي‌كرد كه چه كارهايي لازم است كه براي اين رويداد انجام شود، از آن طفره مي‌رفت و تصميم مي‌گرفت به كار ديگري بپردازد. اين مساله براي خودش هم عجيب بود: او به انجام پروژه‌هاي بزرگ عادت داشت و كارها هر چقدر هم كه پيچيده بودند، او باز هم از عهده آن برمي‌آمد. اما اين پروژه از اين جهت متفاوت بود كه افراد ديگري از جمله روساي ارشد سازمان نيز در آن حضور داشتند. او مي‌گويد «وقتي در انجام كار به افراد ديگر وابسته مي‌شوم، از انجام آن طفره مي‌روم. ترجيح مي‌دهم فقط يك كار را بر عهده بگيرم و فقط آن را انجام دهم.» در مورد اين پروژه، از اينكه به ديگران وابسته باشد نگران بود، به خصوص در مورد مديران پركار كه تعهدات زيادي دارند.

نگراني ليزا كمكي به حل مساله نمي‌كرد و بايد اين كار را انجام مي‌داد. او مي‌گويد: «ليستي از همه كارهايي كه بايد انجام مي‌شد تهيه كردم و سپس مشخص كردم كه كدام كارها را بايد اول انجام دهم». از آنجايي كه بيشتر كارها نياز به اطلاعاتي از طرف ديگران داشت، او اطلاعاتي را كه از آنها مي‌خواست به همراه زمان آن يادداشت كرد. اين كار باعث شد كه درخواستش از ديگران كاملا مشخص شود. او مي‌گويد: «من متوجه شدم كه نقش بسيار مهمي‌ در دخيل كردن افراد در پروژه دارم و مديران ارشد نيز اين كار من را تشويق مي‌كردند.» البته پروژه هنوز هم براي ليزا پر استرس بود، اما او آن را انجام مي‌داد. او مي‌گويد: «من با خودم يك قرار گذاشتم. هر روز به خودم قول مي‌دادم كه اكنون ۲۰ دقيقه روي اين پروژه كار كنم و ۲۰ دقيقه را هم بعد از ظهر به آن خواهم پرداخت.» بعد از آنكه او مدتي روي پروژه كار كرد، فهميد كه هر روز كار آسان‌تر مي‌شود. او در عين حال، يك پاداش طولاني مدت براي خود در نظر گرفت. وقتي پروژه تكميل شد، او تيم رابه شام دعوت خواهد كرد.

 

 

موردكاوي شماره۲:

ايجاد اولويت در ذهن

ژانت بنتون، دستياراجرايي در يك شركت تجهيزات پزشكي بود تا اينكه رييسش يك پروژه مهم اما با اولويت كم را براي انجام به او سپرد كه ژانت در تكميل آن به مشكل برخورد.ژانت خيلي زود متوجه شد كه اين پروژه را بيش از حد به تعويق

انداخته است.

او با وجود همه كارهاي فشرده‌اي كه داشت حتي فرصتي پيدا نكرده بود كه اين پروژه را شروع كند. اما از آنجا كه هيچ كس ديگري نبود كه پروژه به او محول شود، تصميم گرفت كه آن را به قسمت‌هاي كوچك‌تر تقسيم كند. او مي‌گويد: «موضوع اصلي اين است كه درك كنيم مي‌توانيم قدم‌هايي برداريم حتي اگر همان روز به مقصد نهايي دست نيابيم». او پروژه را به بخش‌هاي كوچكي تقسيم كرد كه بتواند هر بخش را طي ۱۵ دقيقه انجام دهد.

او توسط يك نرم‌افزار براي خود يادآوري گذاشت كه يك بار صبح و يك بار بعد از نهار به پروژه بپردازد و هر روز دو كار را به انجام رساند. قبل از آنكه هر روز شركت را ترك كند، دو كاري را كه بايد روز بعد انجام مي‌داد، يادداشت مي‌كرد و به اين ترتيب توانست پروژه را پيش ببرد و اين كار تبديل به اولويت روزانه او شد. او مي‌گويد به

اين ترتيب «توانستم اين پروژه را خيلي زود تكميل كنم و از اينكه اين پروژه از روي ميز من برداشته شد خيلي خوشحال بودم».

همچنين ژانت روش‌هاي ديگري نيز براي خود در پيش گرفت تا مطمئن شود كه در هيچ كاري تعلل نخواهد كرد. او مي‌گويد: «من هميشه پروژه‌هاي پر زحمت را در يك پوشه شفاف قرار مي‌دهم و آخر وقت اداري آن را روي صفحه كليد كامپيوتر مي‌گذارم». به اين ترتيب، وقتي او روز بعد وارد شركت مي‌شود به او يادآوري مي‌گردد كه كارهايي را بايد انجام دهد كه نمي‌تواند از انجام آن

طفره برود.

مترجم: رويا مرسلي

با خدمات آموزشي و مشاوره اي ما بيشتر آشنا شويد:

دوره تخصصي ۲ هفته اي مهارت هاي كسب و كار در كشور انگليس SLS Specialist Language Services

دوره عالي مديريت كسب و كار DBA  Doctor of Business Administration

دوره مديريت كسب و كار MBA Master of Business Administration

ارائه خدمات مشاوره اي در دو بخش مشاوره فردي و كسب و كار

Telegram-Android-icon

كارآفريني

۱۴۹ بازديد ۰ نظر

كارآفريني

دوره MBA و DBA

دوره MBA و DBA

كارآفرينان مسن يا جوان؟ كدام يك موفق‌ترند؟

كارآفرينان نيروي حياتي اقتصاد هستند. آنها نوآوران، آزمايشگران و ريسك‌كنندگان هستند. جوزف شومپيتر اقتصاد‌دان از آنها به نام «نيروي محرك سرمايه‌داري» ياد مي‌كند. در تصور آمريكايي‌ها، كارآفرينان افرادي جوان و جسور هستند.

به بيل گيتس از مايكروسافت و مايكل دل كه انقلابي در ايجاد رايانه‌هاي شخصي در دهه ۱۹۸۰ به وجود آوردند و همچنين مارك زوكربرگ از فيس بوك و جك دورسي از توئيتر كه در سال‌هاي ۲۰۰۰ روي ساخت شبكه‌هاي اجتماعي سرمايه‌گذاري كردند، فكر كنيد، آنها مديراني جوان بودند.

اما مساله‌اي وجود دارد: آمريكا در حال پير شدن است و پيش‌بيني كنندگان بدبين پير شدن جمعيت را عاملي منفي در اقتصاد ارزيابي مي‌كنند. مدافعان اين نظريه معتقدند تصورات كارآفرينان مسن‌تر به ندرت مانند تصورات كارآفرينان جوان پر انرژي و جاه طلب است. شهرت آنها در عمل كردن به راه و روش خود، به چالش نكشيدن قوانين موجود، نداشتن علاقه زياد به آخرين فن‌آوري‌ها و ايده‌هاي سازماني و پرداختن بيشتر به بازنشستگي تا راه‌اندازي يك سرمايه‌گذاري جديد است.

 سليم خليلي مدرس و مشاور حوزه كسب و كار و برگزار كننده دوره هاي MBA  و DBA با مجوز وزارت علوم و همكاري دانشگاه هاي داخلي و خارجي، اين مطلب را براي شما انتخاب كرده است 

كارآفريني

كارآفرينان مسن يا جوان؟ كدام يك موفق‌ترند؟

كارآفرينان نيروي حياتي اقتصاد هستند. آنها نوآوران، آزمايشگران و ريسك‌كنندگان هستند. جوزف شومپيتر اقتصاد‌دان از آنها به نام «نيروي محرك سرمايه‌داري» ياد مي‌كند. در تصور آمريكايي‌ها، كارآفرينان افرادي جوان و جسور هستند.

به بيل گيتس از مايكروسافت و مايكل دل كه انقلابي در ايجاد رايانه‌هاي شخصي در دهه ۱۹۸۰ به وجود آوردند و همچنين مارك زوكربرگ از فيس بوك و جك دورسي از توئيتر كه در سال‌هاي ۲۰۰۰ روي ساخت شبكه‌هاي اجتماعي سرمايه‌گذاري كردند، فكر كنيد، آنها مديراني جوان بودند.

اما مساله‌اي وجود دارد: آمريكا در حال پير شدن است و پيش‌بيني كنندگان بدبين پير شدن جمعيت را عاملي منفي در اقتصاد ارزيابي مي‌كنند. مدافعان اين نظريه معتقدند تصورات كارآفرينان مسن‌تر به ندرت مانند تصورات كارآفرينان جوان پر انرژي و جاه طلب است. شهرت آنها در عمل كردن به راه و روش خود، به چالش نكشيدن قوانين موجود، نداشتن علاقه زياد به آخرين فن‌آوري‌ها و ايده‌هاي سازماني و پرداختن بيشتر به بازنشستگي تا راه‌اندازي يك سرمايه‌گذاري جديد است.

با اين حال نتايج نشان مي‌دهد، اگرچه شكل‌گيري يك كسب‌وكار جديد توسط گروه سني ۵۵ تا ۶۵ سال در سال ۲۰۱۱ كاهش يافته است، اما سهم كارآفريني آنها در ۱۵ سال اخير از ۳/۱۴ درصد در سال ۱۹۹۶ به ۹/۲۰ درصد در سال ۲۰۱۱ افزايش داشته است. به گفته رابرت دبليو فيرلي در موسسه آمار، در همين مدت مشابه، كمترين ميزان ايجاد كسب و كار در ميان جوان‌ترين گروه سني از ۲۰ تا ۳۴ بوده است. اطلاعات ديگر هم داستاني مشابه دارند. براي مثال، طبق برآورد ادوارد جي. روگوف اقتصاددان، با نگاهي به آمار سال ۲۰۰۳، درمي‌يابيم افراد ۶۵ ساله و بيشتر داراي نرخ خوداشتغالي ۹/۲۶ هستنند كه در مقايسه با گروه سني ۲۵ تا ۳۴ سال اين رقم ۲/۷ درصد بوده است.

دن استانگلر، محقق موسسه كافمن با تاكيد براين ارقام مي‌گويد: «آمريكا در اوج رونق كارآفريني قرار خواهد گرفت كه دقيقا به علت همين پير شدن جمعيت است.» تينگ ژانگ، اقتصاددان انستيتوي فرنس جيكوب اضافه مي‌كند: «افراد مسن‌تر در يك اقتصاد دانش محور داراي تجربه و مهارت بيشتري در زمينه كارآفريني هستنند.»

نگاهي مي‌اندازيم به تجربه يك كارآفرين به نام مك لويس. او مدير اجرايي و يكي از بنيانگذاران شركت فيلد سلوشنز است. اين شركت با شبكه‌اي بيش از ۲۷ هزار پيمانكار كار مي‌كند كه تكنسين‌هاي خدماتي را براي شركت‌هاي بزرگ فناوري در سراسر شمال آمريكا فراهم مي‌كند.

لويس اين شركت را در سال ۲۰۰۶ و در سن ۶۰ سالگي راه‌اندازي كرده است. او در‌ اي بي ام در زمينه‌هاي متفاوت كار كرده بود. وقتي‌اي بي ام را ترك كرد، شركت‌هاي با تكنولوژي برتر (high tech) ايجاد و راه‌اندازي كرد. او قبل از راه اندازي شركت فيلد سلوشنز، ده سال را در شركت‌هاي سرمايه گذاري گذراند. او مي‌توانست به آساني بازنشسته شود و تنها سرمايه‌اش را مديريت كند، اما او مي‌گويد: «بيشتر از سرمايه گذاري در كاري، من مي‌خواستم خودم هم دستي در آن كار داشته باشم. من در كسب‌وكار بودن را بيشتر از در سفر بودن دوست داشتم.»

البته اينكه افراد كارآفرين مي‌شوند گاهي به علت اين است كه خودشان مي‌خواهند و گاهي هم به اجبار اين كار را انجام مي‌دهند. گروه اول تمايل به ايجاد شركت‌هاي با دوام‌تر با بخش‌هاي منابع انساني و بودجه‌اي در طيف گسترده‌اي از تجارت و كسب‌وكار دارند. آنها سرمايه گذاران و حتي سرمايه‌هاي ديگر را هم جذب مي‌كنند. بر اساس مطالعه محققان موسسه ويوك، به طور مثال، در بين بنيان گذاران فن‌آوري در آمريكا، تعداد كساني كه سن آنها از ۵۰ سال بيشتر است، دو برابر افراد جوان‌تر از ۲۵ سال هستند. كارآفرينان مسن‌تر برتري را در جايي كه روابط و تجربه بسيار با ارزش است مي‌جويند. لويس مي‌گويد: «افراد با تجربه مي‌دانند چطور از مشتريان خود حمايت كنند و چطور محصولاتشان را قيمت‌گذاري كنند.» هنوزهم، شركت‌هاي تاسيس شده توسط كارآفرينان مسن‌تر از آن دسته كسب‌وكارهاي كوچك معروف اشتغال‌زا مانند سيليكون ولي، بوستون روت ۱۲۸ و آستين تك هاب نيستند؛ بلكه آنها موسسس شركت‌هاي شناخته شده‌اي چون schedule Cs هستند كه توسط يك حسابدار مسن، يك مدير رده متوسط كه كارش را از دست داده بود و يك مشاور پايه ريزي شده است.

با توجه به مطالعات رابرت دبليوفرلي، اقتصاددان از دانشگاه كاليفرنيا در سانتاكروز، تعداد اين موسسات به موازات بالا رفتن نرخ بيكاري به علت ركود بيشترمي‌شود. روگوف مي‌گويد: «تفاوت اساسي در سن ۵۰ سالگي است. شما يك شغل خوب را در سن ۵۰ سالگي از دست مي‌دهيد و شانس به دست آوردن يك شغل ديگر بسيار بعيد به نظر مي‌رسد، بنابراين شما كار ديگري مي‌كنيد، شروع به راه اندازي كسب و كار خود مي‌كنيد.» با اين وجود، چه در حالتي كه نياز به كسب و كار داريد و چه در حالتي كه تمايل به راه اندازي كسب و كار جديد داريد، كارآفرينان مسن‌تر داراي برتري‌هاي رقابتي بيشتري هستند. آنها در زمينه كاري خود افراد آگاهي هستند و داراي شبكه‌هاي غيررسمي عميقي هستند.

امروزه تكنولوژي‌هاي اطلاعاتي، كار در خارج از خانه را راحت تر كرده است. ژانگ مي‌گويد: «بعضي از كارمندان مسن تر رويايي در سر مي‌پرورانده‌اند ‌و هميشه آرزويشان راه‌اندازي كسب‌وكار خود بوده است و حالا زمان آن فرا رسيده است.» استانگلر اضافه مي‌كند: «بسياري از زمينه‌ها و رشته‌هاي مختلف در دنياي كسب‌وكار توسط كارآفرينان مسن‌تر به فعاليت‌هاي تجاري اضافه مي‌شوند.» امروزه بيشتر نيمه تاريك بالا رفتن سن متولدين سال‌هاي دوره رشد جمعيت، در اقتصاد آمريكا و بحث‌هاي سياسي مورد توجه است. اين درحالي است كه شواهد حاكي از آن است رتبه كارآفرينان مسن بالا خواهد رفت. فعاليت‌هاي آنها فقط براي پرداخت آسانتر صورت حساب خدمات درماني و بيمه اجتماعي خود نيست، بلكه كارآفريني بسترهاي اقتصادي جامعه را ترقي خواهد داد. اين خبر خوبي براي همه نسل هاست. هم براي جوانان و هم براي افراد مسن‌تر.

مترجم: آذرخش پژوهش

با خدمات آموزشي و مشاوره اي ما بيشتر آشنا شويد:

دوره تخصصي ۲ هفته اي مهارت هاي كسب و كار در كشور انگليس SLS Specialist Language Services

دوره عالي مديريت كسب و كار DBA  Doctor of Business Administration

دوره مديريت كسب و كار MBA Master of Business Administration

ارائه خدمات مشاوره اي در دو بخش مشاوره فردي و كسب و كارTelegram-salimkhalili

باز انديشي در سياست‌هاي منابع انساني

۱۲۵ بازديد ۰ نظر

باز انديشي در سياست‌هاي منابع انساني

دوره MBA و DBA

دوره MBA و DBA

منبع: McKinsey

شكاف جنسيتي در محل كار يك مشكل تخيلي نيست، بلكه مي‌تواند پيامدهاي جدي را براي عملكرد شركت‌ها به دنبال داشته باشد تنها برخي شركت‌ها هستند كه گام‌هاي موثري براي دستيابي به برابري بيشتر برداشته‌اند.

مقاله در يك نگاه: شركت‌هايي كه به استخدام بيشتر زنان مي‌پردازند مي‌توانند از اين طريق يك مزيت رقابتي كسب كنند. آنها مي‌توانند گام‌‌هاي اساسي بيشتري براي رسيدن به برابري بيشتر بردارند. پژوهش در اروپا و ايالات متحده آمريكا نشان مي‌دهد كه كمپاني‌هايي كه تعداد زنان در ميان مديران ارشد زياد است به لحاظ مالي بهتر عمل مي‌كنند. از طرفي در شرايطي كه در بسياري از زمينه‌هاي صنعت كمبود استعداد وجود دارد استخدام زنان در همه سطوح باعث مي‌شود كه شركت‌ها به منابع جديدي از استعدادها دست بيايند.

 سليم خليلي مدرس و مشاور حوزه كسب و كار و برگزار كننده دوره هاي MBA  و DBA با مجوز وزارت علوم و همكاري دانشگاه هاي داخلي و خارجي، اين مطلب را براي شما انتخاب كرده است 

باز انديشي در سياست‌هاي منابع انساني

منبع: McKinsey

شكاف جنسيتي در محل كار يك مشكل تخيلي نيست، بلكه مي‌تواند پيامدهاي جدي را براي عملكرد شركت‌ها به دنبال داشته باشد تنها برخي شركت‌ها هستند كه گام‌هاي موثري براي دستيابي به برابري بيشتر برداشته‌اند.

مقاله در يك نگاه: شركت‌هايي كه به استخدام بيشتر زنان مي‌پردازند مي‌توانند از اين طريق يك مزيت رقابتي كسب كنند. آنها مي‌توانند گام‌‌هاي اساسي بيشتري براي رسيدن به برابري بيشتر بردارند. پژوهش در اروپا و ايالات متحده آمريكا نشان مي‌دهد كه كمپاني‌هايي كه تعداد زنان در ميان مديران ارشد زياد است به لحاظ مالي بهتر عمل مي‌كنند. از طرفي در شرايطي كه در بسياري از زمينه‌هاي صنعت كمبود استعداد وجود دارد استخدام زنان در همه سطوح باعث مي‌شود كه شركت‌ها به منابع جديدي از استعدادها دست بيايند.

در چند دهه اخير زنان دستاوردهاي قابل توجهي در محيط كار به دست آورده‌اند با اين وجود هنوز هم درصد كمي از افراد رده‌بالاي شركت‌ها را زنان تشكيل مي‌دهند، اما برخي شركت‌ها تلاش‌هاي خوبي در زمينه استخدام و ارتقاي مديران زن انجام داده‌اند. طرح‌هاي آنها شامل تلاش‌هايي است براي مبارزه با اين تصور غلط كه سياست‌هاي منابع انساني (HR policies) بر ضد كار زنان يا كارگران نيمه‌وقت است، تشويق براي استفاده از نظارت و شبكه‌هاي اينترنتي در محيط كار و يافتن راه‌هايي براي دستيابي به زندگي كاري بهتر. معمولا شركت‌ها براي چنين تغييراتي بايد هزينه‌هايي بپردازند اما در ازاي آن مزيت‌هايي نيز به دست مي‌آورند كه بالاتر از همه به نفع نام تجاري آنها است كه در نتيجه آن كمپاني به عنوان يك بخش اجتماعي مترقي شناخته مي‌شود.

اهميت نقش زنان

تعداد كمي از زنان در مشاغل مديريتي حضور دارند. در سراسر اتحاديه اروپا تنها ۱۱ درصد از اعضاي نهادهاي حكومتي مانند هيات‌هاي نظارتي و تحقيقاتي را زنان تشكيل مي‌دهند. بر اساس تحقيقاتي كه در دانشگاه كلمبيا و مري‌لند در سال ۲۰۰۶ انجام گرفت، در ايالات متحده حدود يك‌سوم از ۱۵۰۰ كمپاني پيشتاز حتي يك مدير زن نيز در ميان مديران ارشد خود نداشنتند. براساس آماري دلسرد كننده‌تر در كره‌جنوبي ۷۵درصد از كمپاني‌هايي كه در سال۲۰۰۷ مورد بررسي قرار گرفته‌اند هيچ زني عضو هيات مديران ارشد خود نداشته‌اند، ما معتقدم كه اين موضوع نه تنها ناعادلانه بلكه در طولاني مدت كاملا غيرقابل دفاع است.

نياز به نيروي كار بيشتر

بسياري از كشورها و مناطق با كمبود استعداد در تمام سطوح مواجه هستند. پيش بيني شده كه در سال ۲۰۴۰ اروپا با كمبود ۲۴ ميليون نفر كارمند در سنين ۱۵ تا ۶۵ سال مواجه مي‌شود؛ افزايش حضور زنان در محل‌هاي كار اين مقدار را به ۳ميليون نفر كاهش مي‌دهد. در ايالات متحده مرخصي زنان در دوران بارداري و مراقبت از فرزندان باعث مي‌شود كه شركت‌ها تعداد زيادي از كارمندان خود را براي كوتاه‌مدت از دست ‌دهند. از طرفي حدود يك‌پنجم از جمعيت نيروي كار(سن بالاتر۱۶ سال) تا سال ۲۰۱۶ به سن حداقل ۶۵ سال مي‌رسند كه ديگر قادر به انجام كار با بهره‌وري مناسب نيستند.

عدم تطابق بين آموزش و اشتغال نيز مي‌تواند باعث كمبود استعدادهاي مورد نياز در صنايع مختلف شود. در انگلستان مرد‌سالاري در استخدام كاركنان باعث شده در زمينه‌هاي مهندسي، IT و تجارت با كمبودهاي جدي روبه‌رو شوند. اين درحالي است كه ۷۰ درصد از زنان متخصص در اين زمينه‌ها در حوزه تخصصي خود كار نمي‌كنند. استخدام بيشتر زنان علاوه بر اينكه اين كمبود استعداد‌ها را جبران مي‌كند باعث رسيدن به اهدافي بالاتر مي‌شود براي مثال مطالعات يك كميته اروپايي نشان داده كه در ۵۸درصد از كمپاني‌هايي كه در آنها زنان و مردان با نسبت‌هاي متعادلي كار مي‌كنند با اختلاف زيادي ميزان بهره‌وري و انگيزه كاركنان بيشتر است و ۶۲درصد از كمپاني‌ها معتقدند كه اين شيوه به جذب بااستعداد ترين افراد در هر زمينه‌اي كمك مي‌كند.

عملكرد شركت‌ها

در سال‌هاي اخير مكنزي تحقيقات زيادي در زمينه ارتباط ميان عملكرد مالي سازمان‌ها و تعداد مديران زن آنها انجام داده‌است كه در آن سازمان‌ها از ۹ بعد در زمينه‌هاي رهبري، پاسخگويي و ايجاد انگيزه و بهره‌وري در كاركنان مورد بررسي قرار گرفتند كه در نتيجه ۶ كمپاني صدرنشين اين رتبه‌بندي آنهايي بودند كه تعداد زنان حاضر در مديران ارشد آنها ۳ نفر يا بيشتر بود در حالي كه در رده‌هاي بعدي هيچ كارمند زني در رده‌هاي ارشد حضور نداشت. همچنين اين تحقيقات نشان مي‌دهد كه اين كمپاني‌ها با عملكرد بهتر سازماني و مالي همراه هستند. اگرچه اين تجزيه‌و‌تحليل يك ارتباط عليتي را نشان نمي‌دهد، اما به عنوان استدلالي براي لزوم حضور بيشتر زنان در ميان رهبران شركت‌هاي بزرگ به كار مي‌رود.

طبق تحقيقاتي كه توسط استادان مدرسه كسب‌و‌كار در دانشگاه كلمبيا روي ۱۵۰۰ كمپاني در ايالات متحده انجام گرفته نشان داده‌شد كه يك رابطه مثبت قوي بين بازگشت سرمايه و ميزان بازده حقوق سهامداران با نرخ همكاري زمان در رده‌هاي مختلف وجود دارد و همان‌گونه كه در قبل گفته شد حضور بيشتر زنان در موقعيت‌هاي ارشد مديريت منجر به افزايش نرخ همكاري و بهبود كيفيت و عملكرد بهتر شركت‌ها مي‌شود.

كمپاني‌ها چه كارهايي مي‌توانند انجام دهند؟

برخي شركت‌ها در استخدام بيشتر زنان و ارتقا در اين زمينه به موفقيت رسيده‌اند. مكنزي و ساير پژوهش‌ها چند گام اساسي كه مي‌تواند موجب بهبود فرصت‌هاي هر كسب‌و‌كاري شود را نشان مي‌دهد.

۱‌- بازانديشي در سياست‌هاي منابع انساني

فرآيندهايي كه در سياست‌هاي منابع انساني(HR policy) براي شناسايي كاركنان با پتانسيل بالا به كار مي‌رود ناخواسته باعث دور نگه داشتن زنان از محيط‌هاي كاري ‌مي‌شود براي مثال معمولا در اين سياست‌ها بر استخدام مديراني بين سن ۲۸ تا ۳۵ سال تاكيد مي‌شود. كه در مورد بسياري از زنان اين دقيقا همزمان مي‌شود با گرفتن مرخصي زايمان توسط آنها كه در اروپا گاهي تا دو سال نيز طول مي‌كشد؛ بنابراين با گسترش پارامترهايي از اين دست كه بر محدوده سني خاصي براي كاركنان تاكيد دارند مي‌توان اطمينان حاصل كرد كه زنان واجدالشرايط بسياري كنار گذاشته مي‌شوند.

برخي كمپاني‌ها مانند JPMorgan Chase به آموزش افراد استخدام شده و مديران عملياتي خود مي‌پردازند و از اين طريق افراد را از اهميت تنوع جنسيتي در محيط كار آگاه مي‌كنند و به آنها ياد مي‌دهند كه چگونه تعصبات شخصي را كه ممكن است روي تصميم‌گيري‌شان اثر بگذارد شناسايي كنند. اين آموزش‌ها به همراه تلاش براي شركت‌دادن بيشتر زنان در محيط‌هاي كاري باعث شد در سال ۲۰۰۸، ۴۸درصد از مديران اين شركت را زنان تشكيل دهند و ميزان مشاركت زنان در گروه مديران ارشد از ۱۹درصد در سال ۱۹۹۶ به ۲۷درصد در ۲۰۰۸ ارتقا يابد.

برخي روش‌هاي به ظاهر بي‌اهميت نيز مي‌توانند موثر واقع شود مثلا در يك شركت فني در اروپا وقتي براي جذب نيروي كار در خط فروش محصولات آگهي داده شد تنها ۵درصد از متقاضيان كار را زنان تشكيل مي‌دادند؛ اما با جايگزيني عكس آگهي از يك مرد با يكي از زنان ارشد شركت و با تمركز متن آگهي در شوروشوق و نوآوري به جاي سلطه‌جويي و رقابت تعداد درخواست‌هاي شغلي از سوي زنان به ۴۰درصد افزايش يافت.

۲- نقش آموزش

برنامه‌هاي مربيگري و شبكه‌هاي نظارتي در كمك موفقيت مديران زن بسيار موفق عمل كرده است. تحقيقات داخلي درHPنشان مي‌دهد كه زنان تنها درصورتي براي مشاغل درخواست مي‌دهند كه فكر كنند مي‌توانند به ۱۰۰درصد معيارهاي ذكر شده درآن شغل برسند؛ در حالي كه مردان در صورتي كه بدانند ۶۰ درصد از خواسته‌ها را برآورده مي‌كنند شغل را مي‌پذيرند. Lloyds TSB (لويدز) نشان مي‌دهد كه اگرچه تخطي در ميان زنان ۸ درصد كمتر از مردان است آنها تمايلي به درخواست براي ترفيع ندارند. براي پرداختن به اين مساله مديران به طور خاص اقداماتي انجام مي‌دهند از جمله تشويق زنان با استعداد براي سازگارشدن با محيط كار و اطمينان از اينكه آنان آموزش‌هاي كافي‌را دريافت كرده‌اند. در كنار اينها تمركز شخص مديرعامل در وجود تنوع جنسيتي ميان كاركنان باعث شدكه موقعيت‌هاي مديريتي كه در لويدز توسط زنان اشغال شده بود از ۱۵درصد در سال ۱۹۹۸ به ۳۹درصد در سال ۲۰۰۷ برسد و داراي چهار زن در ميان نه عضو ارشد كميته‌اجرايي باشد.تلاش‌هاي آموزشي خارج از كمپاني‌ها نيز اتفاق مي‌افتد براي مثال

FTSE 100 Cross‌Copany شركتي است كه براي اين كار ايجاد شده و در آن از يك سو مديران اجرايي بزرگ‌ترين شركت‌هاي انگلستان و بخش‌هاي دولتي و از سوي ديگر مديران زن كه داراي موقعيت‌هاي شغلي بعد از هيات مديره هستند در ارتباط باهم قرار مي‌گيرند. ۳۳ رييس و مدير اجرايي به عنوان مشاور حضور دارند كه به افراد براي مديريت شغل خود مشاوره و راهنمايي مي‌دهند و آنها را به ساير مديران اجرايي و مشاوران كاريابي معرفي مي‌كنند و به آنها آموزش مي‌دهند كه چگونه به كانديدهايي معتبر براي مشاغل مديريتي سطح بالا تبديل شوند. اين برنامه از سال ۲۰۰۴ شروع شد و باعث شد طي مدت كوتاهي بسياري از افراد آموزش‌ديده در بسياري از سازمان‌هاي دولتي و هيات‌مديره شركت‌ها مشغول به كار شوند.

۳- سنجش و پاسخگويي

تنوع ميان كاركنان شاخصي است كه به شركت‌ها اجازه مي‌دهد بر پيشرفت خود نظارت داشته باشند و فعاليت‌هاي خود را اولويت‌بندي كنند. اين شاخص‌ها عبارتند از سهم زنان در هر سطح از اشتغال شركت، مقايسه ميزان دستمزد و نرخ آسيب‌پذيري زنان و مردان در موقعيت‌هاي شغلي مشابه و بررسي نسبت زنان ارتقا‌يافته به زناني كه واجدالشرايط ارتقا هستند. اينگونه به نظر مي‌رسد كه بررسي اين شاخص‌ها از سوي مديران ارشد كمپاني‌هاي مختلف و تركيب آن با ساير شاخص‌هاي معمول باعث مي‌شود شركت‌ها در جهت ارتقا و حفظ زنان در محيط كار گام بردارند.

مثلا مديرعامل كمپاني لويدزTSB به بررسي پيشرفت زنان در تمام واحدهاي كسب‌و‌كار پرداخت و براساس نتايج آن بين سال‌هاي ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۷ سهم زنان در مقام مديريت بخش‌هاي مختلف را از ۸ درصد به ۱۰ درصد رساند. در سال ۲۰۰۷؛۳۰ درصد از مديران ارشد اين كمپاني را زنان تشكيل مي‌دادند.

۴- ساعات كاري انعطاف‌پذير

روش‌هايي همچون ارائه ساعات كاري انعطاف‌پذير، دادن مرخصي‌هاي آسان براي زايمان و مراقبت از فرزند و امكان بازگشت آسان به كار بعد از اين مرخصي‌ها باعث جذب نيروي كار زن بيشتر مي‌شود، كه مزاياي ديگري نيز دارد. براي مثال تحقيقاتي كه در ميان شركت‌هاي كره‌اي در سال۲۰۰۷ انجام گرفته نشان مي‌دهد برخي سياست‌هاي دوستدار خانواده – مانند كمك ‌هزينه براي مراقبت از كودكان و…‌ باعث افزايش بازده كارمندان مي‌شود؛ به‌گونه‌اي كه درآمد كسب‌شده توسط هر كارمند براي شركت حدود ۱۰۰۰دلار افزايش مي‌يابد.

هيچ‌يك از روش‌هاي ذكر شده در بالا بدون صرف هزينه به دست نمي‌آيند. اين هزينه‌ها يا شامل زماني است كه بايد صرف تغييرات شود يا مخارج واقعي پولي را در بر مي‌گيرد. با اين وجود شركت‌ها منافع محسوسي را از اين طريق به‌دست مي‌آورند منافعي همچون دستيابي به استعدادهاي شغلي بيشتر و ارتقاي عملكرد مالي شركت كه باعث مي‌شود جذب نيروي كار زن را به عنوان يكي از اهداف خود قرار دهند كه ارزش سرمايه‌گذاري دارد.

مترجم: نفيسه هاشم‌خاني

با خدمات آموزشي و مشاوره اي ما بيشتر آشنا شويد:

دوره تخصصي ۲ هفته اي مهارت هاي كسب و كار در كشور انگليس SLS Specialist Language Services

دوره عالي مديريت كسب و كار DBA  Doctor of Business Administration

دوره مديريت كسب و كار MBA Master of Business Administration

ارائه خدمات مشاوره اي در دو بخش مشاوره فردي و كسب و كارTelegram-salimkhalili

دومين همايش زبان بدن در دانشگاه تهران

۶۷ بازديد ۰ نظر

دومين همايش زبان بدن در دانشگاه تهران

دوره زبان بدن Body Language

دوره زبان بدن Body Language

توانايي شما پس از دوره:

  • برقراري ارتباط موثرتر با ديگران.

سرفصل:

  • شناسايي پيام‌هاي غيركلامي
  • تشخيص و كشف دروغ
  • به‌كارگيري صحيح پيام‌هاي غيركلامي براي اثرگذاري بيش‌تر
  • آشنايي با حريم‌هاي خصوصي افراد
  • تحليل حركات وحالات بدن
  • تحليل وضعيت اندامي
  • تحليل حركات چشم ها و نقش ان در ارتباطات
  • تحليل حركات وحالات پاها
  • تحليل حركات وحالات سر وصورت
  • تحليل حركات وحالات بيني
  • تحليل حركات وحالات دهان
  • تحليل استفاده ابزار و وسايل شامل سيگار عينك و غيره

 

مدرس: سليم خليلي

  • تنها دارنده گواهينامه پروفسور پل اكمن (پدر علم زبان بدن) در ايران
  • مدرس و مشاور منتخب پروفسوران برايان تريسي و جك كنفيلد در ايران
  • مدرس و مشاور دانشگاه ها و شركت هاي داخلي و خارجي

 

محل همايش: دانشگاه تهران

تاريخ و زمان همايش: ۷ آبان ۹۴ از ساعت ۱۴ الي ۱۹

هزينه همايش: ۱۶۰٫۰۰۰ تومان

(دريافت گواهينامه بين المللي از آكادمي IQS انگلستان، پك آموزشي و دو ميان وعده)

تلفن مشاوره: ۰۹۳۸۹۲۰۹۹۱۴  و ۰۲۱۸۸۲۱۳۰۲۸

 

سرمايه‏ هاي بدون سرمايه

۴۷ بازديد ۰ نظر

سرمايه‏ هاي بدون سرمايه

دوره MBA و DBA

دوره MBA و DBA

يكي از بحث‏هاي مهم در رشد اقتصادي هر كشور، وضعيت اشتغال و اشتغال‏زايي است؛ موضوعي كه ارتباط نزديكي با شكوفايي اقتصاد و پيشرفت هر كشور از يك سو و بستر‌سازي مناسب براي ترويج فرهنگ كارآفريني و فعاليت كارآفرينان و فن‏آفرينان از سوي ديگر دارد. به عبارت ديگر هر قدر در جهت توسعه فعاليت كارآفرينان و فن‏آفرينان قدم برداريم، مي‏توانيم در طولاني مدت بهبود وضعيت اشتغال و در نتيجه آن رشد اقتصادي كشور را متصور شويم.

در اين راستا اقدامات متعددي در كشورمان صورت گرفته است؛ از برگزاري كلاس‏هاي كارآفريني براي دانشجويان گرفته تا برپايي جشنواره‏هاي ويژه كارآفريني كه همه اينها به نوبه خود تاثيرگذار هستند، اما در عمل نياز جامعه امروز به اين موضوع، بيش از اين است. از مهم‏ترين كارهايي كه در جهت هموار كردن راه براي كارآفرينان و فن‏آفرينان مي‏توان انجام داد اين است كه نخست مسائل و مشكلاتي كه سر راه آنها است را شناسايي و طبقه‏بندي كرده و سپس نسبت به برطرف كردن موانع موجود، اقدامات لازم را صورت دهيم.

 سليم خليلي مدرس و مشاور حوزه كسب و كار و برگزار كننده دوره هاي MBA  و DBA با مجوز وزارت علوم و همكاري دانشگاه هاي داخلي و خارجي، اين مطلب را براي شما انتخاب كرده است 

سرمايه‏هاي بدون سرمايه

يكي از بحث‏هاي مهم در رشد اقتصادي هر كشور، وضعيت اشتغال و اشتغال‏زايي است؛ موضوعي كه ارتباط نزديكي با شكوفايي اقتصاد و پيشرفت هر كشور از يك سو و بستر‌سازي مناسب براي ترويج فرهنگ كارآفريني و فعاليت كارآفرينان و فن‏آفرينان از سوي ديگر دارد. به عبارت ديگر هر قدر در جهت توسعه فعاليت كارآفرينان و فن‏آفرينان قدم برداريم، مي‏توانيم در طولاني مدت بهبود وضعيت اشتغال و در نتيجه آن رشد اقتصادي كشور را متصور شويم.

در اين راستا اقدامات متعددي در كشورمان صورت گرفته است؛ از برگزاري كلاس‏هاي كارآفريني براي دانشجويان گرفته تا برپايي جشنواره‏هاي ويژه كارآفريني كه همه اينها به نوبه خود تاثيرگذار هستند، اما در عمل نياز جامعه امروز به اين موضوع، بيش از اين است. از مهم‏ترين كارهايي كه در جهت هموار كردن راه براي كارآفرينان و فن‏آفرينان مي‏توان انجام داد اين است كه نخست مسائل و مشكلاتي كه سر راه آنها است را شناسايي و طبقه‏بندي كرده و سپس نسبت به برطرف كردن موانع موجود، اقدامات لازم را صورت دهيم.

مسائل كارآفرينان را مي‏توان در چند محور اصلي طبقه‏بندي كرد؛ اولين موضوع بوروكراسي‏هاي زيادي است كه منجر به اتلاف وقت و انرژي كارآفرينان مي‏شود. صدور بسياري از مجوزها و طي شدن مراحل اداري، آن‏قدر طول مي‏كشد كه ممكن است سرخوردگي كارآفرينان را به همراه داشته باشد. بايد با تعديل اين روند راه را براي حركت كارآفرينان به ويژه جوانان هموار كرد. مساله مهم ديگر شرايط دشواري است كه براي ورود به بازار در ايران وجود دارد. براي بسياري از كارآفرينان زماني كه در مسير توليد يا ارائه فعاليتشان قرار مي‏گيرند، اين امكان كه به راحتي بتوانند ثمره تلاششان را در بازار ارائه دهند، ميسر نيست.

اما مشكل اصلي كه اكثر كارآفرينان روي آن اتفاق نظر دارند، نبود سرمايه است. بدون شك هر كارآفريني براي شروع كار يا گسترش فعاليت خود نياز به سرمايه دارد و در صورتي كه نتواند آن را از راه‏هاي موجود مثل تخصيص بودجه يا اعطاي وام دريافت كند، به مشكل بر مي‏خورد و گاه به دليل عدم تامين سرمايه لازم، دست از كار مي‏كشد. تسهيلات موجود نيز نواقصي دارند كه در بعضي شرايط كارآفرين نمي‏تواند از آنها استفاده كند. مثلا بانكي كه در ازاي اعطاي وام سند مالكيت يا گردش‏هاي حساب با مبالغ بالا را درخواست مي‏كند، در واقع طيف گسترده‏اي از كارآفرينان را تحت حمايت و پوشش خود نخواهد داشت. از طرفي وقتي ايران را از لحاظ كارآفريني با كشورهاي ديگر مقايسه دنيا مي‏‏كنيم، متوجه خلأ بزرگي مي‏شويم كه مي‎تواند به شكلي مساله نبود سرمايه لازم را توضيح دهد.

در دنيا به منظور حل اين مساله شركت‌هايي به وجود آمده كه به نوعي به مفهوم كارآفريني گره خورده‏اند و تاثيرات سازنده‏شان آن قدر زياد است كه بسياري از شركت‌هاي موفق دنيا نتيجه آنها هستند. كار اصلي اين نوع شركت‌ها كه به(VC (Venture Capital معروف شده‏اند، تامين سرمايه براي كارآفريناني است كه درصدد تاسيس يا گسترش فعاليت خود هستند. به عنوان يكي از نمونه‏هاي موفق و معروفي كه از خدمات VC استفاده كرد و جهش قابل‏ملاحظه‏اي يافت، مي‎توان به شركت گوگل اشاره كرد.

يك سال پس از شكل‌گيري اين شركت در سال ۱۹۹۸ ميلادي توسط دو جوان مبتكر، دو شركت Venture Capital كه اين صنعت را داراي آينده مناسبي تشخيص مي‏دهند، با پرداخت ۲۵ ميليون دلار در سهام آن شريك مي‌شوند، آن هم در زماني كه گوگل آنچنان در دنيا شناخته شده نبود و تازه در ابتداي راه قرار داشت. اين دو شركت VC با رعايت اصول تخصصي و حرفه‏اي كسب‌و‌كار خود نه تنها به شكل‌گيري يك صنعت و تجارت بزرگ در دنيا كمك ‏كردند، بلكه خود نيز از اين راه درآمد زيادي كسب مي‏كنند؛ به طوري كه هر دلار اين سرمايه پنج سال بعد ۱۵۰ تا ۴۰۰ برابر مي‏شود.

با وجود چنين مثال‏هايي، به اعتقاد برخي افراد اين شيوه سرمايه‏گذاري بسيار پرريسك است تا آنجا كه معادل Venture Capital را در فارسي «سرمايه‏گذاري مخاطره‏آميز» ترجمه كرده‏اند. در پاسخ به اين برداشت رايج بايد گفت كه از يك سو تنها شرط براي ورود به اين بازار، داشتن سرمايه نيست كه خطر از دست دادن آن بسيار بالا تلقي شود؛ بلكه صاحبان سرمايه بايد دانش و تخصص لازم براي اين كار را نيز داشته باشند و يك گروه مديريتي و نظارتي قوي نيز همراه باشد تا در زمان بروز هر گونه مشكل بتوانند در جهت رفع آن اقدام كنند. به عبارت ديگر مانند هر تجارتي اين شيوه نيز نيازهاي خاص خود را دارد كه در قالب چارچوب‏هاي نظارتي مطرح مي‌شوند.

از سوي ديگر مباني اين گونه سرمايه‏گذاري‏ها مدل سبدي است؛ به اين معنا كه مجموعه‏اي از كسب‌و‌كارهاي مختلف كه حائز شرايط لازم باشند، انتخاب و روي آنها سرمايه‏گذاري مي‏شود، به اين ترتيب تا حد زيادي ريسك سرمايه‏گذاري پايين مي‏آيد. مثلا يك شركت VC را در نظر بگيريد كه در ۱۰ شركت به مقدار مساوي سرمايه‏گذاري كند و در ۳۰ درصد سهام هر يك شريك شود. حال اين احتمال وجود دارد كه با وجود كنترل و نظارت بر آنها، هفت شركت بعد از مدتي ورشكسته شوند. به اين ترتيب اگر در مجموع ۳۰۰ ميليون تومان براي شراكت در اين ۱۰ شركت هزينه شده باشد، شركت VC سرمايه‏گذار، ۲۱۰ ميليون ضرر خواهد كرد، اما اگر ارزش سهام دو شركت از سه شركت باقيمانده افزايش پيدا كند و مثلا ۱۰ برابر شود، از هر كدام ۲۷۰ ميليون سود نصيب شركت VC خواهد شد. همچنين بايد توجه داشت كه هميشه اين احتمال وجود دارد كه يكي از شركت‌ها، رشد قابل‌توجهي يابد و افزايش قيمت سهامش صدها برابر ارزش اوليه شده و سود هنگفتي از آن به دست آيد.

اما مورد ديگري كه اينجا مطرح مي‏شود اين است كه تامين مالي مورد نياز به تنهايي كافي نيست و به شركت‌هاي Venture Capital تنها سرمايه لازم براي كارآفرينان را فراهم نمي‎كنند. اتفاقي كه در اينگونه شركت‌ها مي‏افتد اين است كه با دادن سرمايه و دريافت بخشي از سهام شركت، خود را در مديريت و نظارت و كنترل بر آن سهيم مي‏كنند و به عبارت ديگر منفعت خود را به منفعت و رشد شركت خريداري شده پيوند مي‏زنند؛ بنابراين در كليه مراحل كار مانند ارزيابي مديريتي، مشاوره، آموزش، بازاريابي، گسترش و برندسازي به عنوان يكي از شركا كه علاوه بر سرمايه، دانش و مهارت كافي را هم دارند، دخيل مي‌شوند و شرايط را براي پيشرفت و رشد آن سازمان بيش از پيش فراهم مي‏سازند.

توجه به اين امر اهميت بسياري دارد؛ چرا كه در بسياري موارد كارآفرين، مخترع نخبه و موفقي است كه مي‏خواهد ايده‏اش را به بهره‏برداري برساند، اما از توانايي مديريتي كافي برخوردار نيست و براي موفقيت و پيشرفت در كارش علاوه بر سرمايه، نياز به حمايت مديريتي و آموزش دارد كه اين شركت‌ها با ارتباط مستمر در اختيارش قرار مي‏دهند تا از اتلاف سرمايه نيز جلوگيري شود. درست مانند باغباني كه بذري را مي‏كارد و در تمام مراحل رشد و پرورش آن كنارش مي‏ماند تا به بار نشيند.

حس اعتماد نيز در اين شراكت دو طرفه است و مانند هر صنعت و كسب‌و‌كار ديگري نياز به فرهنگ‏سازي لازم دارد. به عنوان مثال هر يك از مسوولان شركت خريداري شده مي‏پذيرند كه حفظ موقعيت و جايگاه شغلي‏شان در گرو بازدهي مناسب آن واحد كاري است و بايد فرهنگ پذيرش تغييرات و اصلاحات در جهت بهبود روند سازمانشان را داشته باشند. از طرف ديگر اعضاي شركت VC نيز حق دارند كه نه تنها پس از شراكت كه قبل از آن نيز براي بررسي شرايط موجود آن شركت، به دقت تمام ابعاد را سنجيده و دسترسي به منابع اطلاعاتي را داشته باشند تا بتوانند براي سرمايه‏گذاري تصميم درستي اتخاذ كنند.

دو مورد ذكر شده از مشكلاتي هستند كه بايد زمينه‏هاي فرهنگي آنها به مرور ايجاد شود تا فرهنگ پذيرش افراد بالا رفته و بستر مناسب براي فعاليت چنين شركت‌هايي در كشور فراهم گردد.

بايد به اين موضوع توجه داشت از هر بعدي كه در پرورش كارآفريني و فراهم كردن زمينه‏هاي مناسب براي رشد اين مقوله در كشور تلاش شود، چه در جهت تامين سرمايه لازم باشد يا بسترسازي فرهنگي يا حتي تصويب قوانين راهگشا، در نهايت به پيشرفت و توسعه اقتصادي منجر خواهد شد؛ چرا كه در اقتصادهاي بزرگ جهان، بيشتر سهم اشتغال از آن شركت‌هاي كوچك است و نه سازمان‏هاي بزرگ و متوسط. در اين راستا فعاليت‏هاي دولت نيز اگر به سمت و سويي رود كه منجر به تقويت بخش خصوصي شود، موجبات پيشرفت و شكوفايي هر چه بيشتر اقتصاد را در پي خواهد داشت.

روزبه پيروز

با خدمات آموزشي و مشاوره اي ما بيشتر آشنا شويد:

دوره تخصصي ۲ هفته اي مهارت هاي كسب و كار در كشور انگليس SLS Specialist Language Services

دوره عالي مديريت كسب و كار DBA  Doctor of Business Administration

دوره مديريت كسب و كار MBA Master of Business Administration

ارائه خدمات مشاوره اي در دو بخش مشاوره فردي و كسب و كارTelegram-salimkhalili

صنايع در حال رشد

۵۸ بازديد ۰ نظر

صنايع در حال رشد

دوره MBA و DBA

دوره MBA و DBA

منبع: كتاب چالش‌هاي مديريت در سده ۲۱

سريع‌الرشد‌ترين و پررونق‌ترين صنايع، در سي سال آخر قرن بيستم، نه «اطلاعات؛ كه «خدمات مالي» بوده است؛ ولي خدماتي كه شبيه به آن را در هيچ زماني در گذشته تجربه نكرده بوديم. يعني خدماتي جزئي به منظور تامين فرآورده‌هاي مالي براي جمعيتي فراوان و سالخورده در كشورهاي توسعه يافته و در جهت تامين درآمد دوران بازنشستگي و تغييرات جمعيتي.

در كشورهاي توسعه‌يافته، طبقه متوسط تازه به دوران رسيده (خصوصا آناني كه نه با دست‌هاي خود، بلكه به عنوان كارمند خدماتي يا كارگري علمي كار مي‌كنند) چون به سن چهل و پنج يا پنجاه مي‌رسند، در مي‌يابند كه اگر تا سنين سالخوردگي زنده بمانند تداركات بازنشستگي موجود، احتمالا آنها را كفايت نكند. بدين ترتيب، اين اشخاص، از سن ۴۵ يا ۵۰ در جست‌وجوي سرمايه‌گذاري‌هايي برمي‌آيند كه آسايش خاطر آنها را از نظر تامين مالي در سي‌سال بعد، تامين و تضمين كند.

 سليم خليلي مدرس و مشاور حوزه كسب و كار و برگزار كننده دوره هاي MBA  و DBA با مجوز وزارت علوم و همكاري دانشگاه هاي داخلي و خارجي، اين مطلب را براي شما انتخاب كرده است 

صنايع در حال رشد

منبع: كتاب چالش‌هاي مديريت در سده ۲۱

سريع‌الرشد‌ترين و پررونق‌ترين صنايع، در سي سال آخر قرن بيستم، نه «اطلاعات؛ كه «خدمات مالي» بوده است؛ ولي خدماتي كه شبيه به آن را در هيچ زماني در گذشته تجربه نكرده بوديم. يعني خدماتي جزئي به منظور تامين فرآورده‌هاي مالي براي جمعيتي فراوان و سالخورده در كشورهاي توسعه يافته و در جهت تامين درآمد دوران بازنشستگي و تغييرات جمعيتي.

در كشورهاي توسعه‌يافته، طبقه متوسط تازه به دوران رسيده (خصوصا آناني كه نه با دست‌هاي خود، بلكه به عنوان كارمند خدماتي يا كارگري علمي كار مي‌كنند) چون به سن چهل و پنج يا پنجاه مي‌رسند، در مي‌يابند كه اگر تا سنين سالخوردگي زنده بمانند تداركات بازنشستگي موجود، احتمالا آنها را كفايت نكند. بدين ترتيب، اين اشخاص، از سن ۴۵ يا ۵۰ در جست‌وجوي سرمايه‌گذاري‌هايي برمي‌آيند كه آسايش خاطر آنها را از نظر تامين مالي در سي‌سال بعد، تامين و تضمين كند.

اين صنعت در حال رشد، به هر حال، كاملا با صنعت مالي سنتي از قبيل بانك‌هاي شراكتي نظير «جي، پي، مورگان» «سيتي بنك» يا «گلدمن ساكس» متفاوت است. هدف و علاقه‌مندي نخستين اين سرمايه‌گذاران جديد، «پول درآوردن» يا «انجام معامله» نيست، بلكه دل‌نگراني و علاقه اصلي آنها اين است كه پولي را كه پس‌انداز كرده‌اند، به عنوان تكيه‌گاهي براي سال‌هاي بازنشستگي خود حفظ كنند. بنگاه‌هايي‌ كه اين حقيقت را دريافته‌اند، يعني صندوق‌هاي تعاوني، مديران صندوق‌هاي بازنشستگي و چند موسسه كارگزاري و دلالي كه اغلبشان جديد هستند، در ابتدا در ايالات متحده و سپس در انگليس و بعد هم به نحوي فزاينده در اروپا در بازارهاي ژاپن بسيار گل كرده‌اند.

ولي، بسياري از «غول‌»هاي مالي سنتي، اين حقيقت را درك نكردند كه معنا و مفهوم واقعي «خدمات مالي» تغيير كرده است. آنها تنها شاهد بودند كه بخش «فاينانس» سهم بيشتر و بزرگ‌تري از درآمد قابل مصرف در كشورهاي توسعه يافته را به خود اختصاص مي‌دهد، لذا به سرعت، خدمات سنتي بنگاهي خود را توسعه دادند، ولي در عمل سهم اين گونه خدمات مالي سنتي- نظير وام‌هاي شركتي بزرگ يا عرضه عمومي اوراق بهادار- رشد چنداني نداشته و به احتمال قريب به يقين، روندي انقباضي و نزولي را به سرعت طي خواهد كرد. زيرا اين بازار، در وهله نخست، بازار شركت‌هاي بزرگ است. ولي مركز رشد، در هر يك از كشورهاي توسعه يافته، حتي در ژاپن، در بيست سال گذشته، موسسات كاري، تجاري و صنعتي متوسط‌الحال بوده و سهم موسسات بزرگ، روندي رو به كاهش داشته است و موسسات كاري، تجاري و صنعتي متوسط هم، نوعا، خريدار اينگونه خدمات مالي سنتي نيستند.

در نتيجه، غول‌هاي مالي در سراسر جهان، رشدي چشمگير يافته‌اند با كاهش تدريجي سود فعاليت‌هاي قانوني‌شان اين غول‌هاي بانكداري (آمريكايي، انگليسي، ژاپني، آلماني، فرانسوي و سوئيسي) به نحوي فزاينده، متوسل به «تجارت و معامله به حساب خودشان»، يعني سفته‌بازي‌هاي بي‌چون و چرا شده‌اند تا هزينه‌هاي بالاسري متورم خود را تامين كنند.

اما، روند واقعي، يعني رشد «خدمات جزئي مالي» جديد و رشد سرمايه‌گذاران جديد، احتمالا به‌رغم بحران، ادامه خواهد يافت. دست كم اين احتمال وجود دارد كه اين روند تا مادامي كه جوامع توسعه يافته، سيستم‌هاي بازنشستگي خود را با واقعيت‌هاي جمعيتي، تطبيق دهند، ادامه خواهد داشت.

صنايع، اعم از تجاري و صنعتي يا غيرتجاري و صنعتي، برحسب اينكه صنايعي «در حال رشد»، «بالغ» يا «در حال افول» باشند، بايستي به شيوه‌هايي متفاوت، مديريت شوند. يك صنعت در حال رشد كه مي‌تواند روي اين نكته حساب كند كه رشد تقاضا براي محصول يا خدماتش، سريع‌تر از رشد اقتصاد يا جمعيت است، براي خلق آينده سازماندهي و مديريت مي‌شود. اين صنعت بايد در نوآوري جلودار و علاقه‌مند به قبول ريسك باشد. يك صنعت بالغ، بايستي طوري مديريت شود كه در زمينه‌هايي معدود و انگشت‌شمار، ولي با اهميت و تعيين‌كننده و خصوصا در زمينه‌هايي كه تقاضا، از طريق تكنولوژي يا كيفيت پيشرفته، با قيمت‌هاي كمتري برآورده مي‌شود، نقش و موقعيت رهبري را داشته باشد. اين صنعت بايد براي انعطاف‌پذيري و تغييرات سريع، سازماندهي و مديريت شود. صنعت بالغ، براي تامين نيازها و خواسته‌هاي خود و مخاطبينش، شيوه‌هاي خود را مرتبا تغيير مي‌دهد. بنابراين صنعت بالغ بايد براي شركا، همپيمانان و سرمايه‌گذاري‌هاي مشترك (جوينت‌ونچرز) سازماندهي و مديريت شود كه بتواند خود را در اسرع وقت، با اين چرخش‌ها و تغييرات هماهنگ و منطبق سازد.

نمونه بارز اين صنعت، صنعت داروسازي است. اين صنعت، تا همين اواخر – يعني از زمان اختراع داروهاي Sulfa و آنتي‌بيوتيك‌ها و درست پيش از جنگ جهاني دوم- صنعتي رو به رشد و پيشتاز بود. اين صنعت، در دهه ۱۹۹۰ به صنعتي بالغ، تبديل شد و اين دقيقا، بدان معنا است كه اين صنعت، به احتمال قوي، تغييراتي سريع و ناگهاني را در جهت طرق جديد برآورده كردن تقاضاهاي قديمي و مثلا تغيير از داروهاي شيميايي به ژنتيكي، الكترونيك طبي، تجربه خواهد كرد.

مدير، در يك صنعت در حال افول، بايد بالاتر از هر چيز، براي تقليل مستمر، هدفمند و سيستماتيك هزينه‌ها، سازماندهي و مديريت كند و همزمان در جهت بهبود كيفيت و نحوه ارائه خدمات تلاش كند و به جاي رشد حجم كاري خود- كه مي‌تواند به منزله كاهش حجم كاري سازماني ديگر باشد- موقعيت شركت را در قلمرو خود صنعت تقويت كند؛ زيرا تثبيت‌ برتري و تمايز محصول، در يك صنعت رو به افول، بسيار دشوار است. در يك صنعت در حال افول‌، توليدات به «مال‌التجاره» تبديل مي‌شود- چنانچه به سرعت در مورد اتومبيل‌سواري، – به جز در مورد چند اتومبيل لوكس و تجملاتي – در حال وقوع است.

در نتيجه، بنگاه‌ها و نهادها- اعم از تجاري صنعتي يا غير آن، بايستي بياموزند كه استراتژي‌هاي خود را بر آگاهي‌هاي خود از روند توزيع درآمدهاي قابل مصرف و تطابق با آن و بالاتر از همه تطابق با هرگونه تغييرات حادث در اين توزيع درآمد، مبتني نمايند و اين دو لامحاله، نيازمند اطلاعات «كمي» و تجزيه و تحليل «كيفي» هستند.

با خدمات آموزشي و مشاوره اي ما بيشتر آشنا شويد:

دوره تخصصي ۲ هفته اي مهارت هاي كسب و كار در كشور انگليس SLS Specialist Language Services

دوره عالي مديريت كسب و كار DBA  Doctor of Business Administration

دوره مديريت كسب و كار MBA Master of Business Administration

ارائه خدمات مشاوره اي در دو بخش مشاوره فردي و كسب و كارTelegram-salimkhalili