تفكر سيستم بسته
تفكر سيستم حلقه بسته يكي ديگر از مهارتهاي تفكر سيستمياست كه چندي پيش در مورد آن صحبت كرديم. اين تفكر به همراه تفكر ديناميكي (كه آگاهي مستمر نسبت به تغيير است)، تفكر سيستم به عنوان دليل (به اين معنا كه سيستمها را دليل تغيير كردن همه چيز بدانيم) و تفكر كل نگر (كه به ما كمك ميكند همه اجزاي سيستم را به عنوان يك كل ببينيم و با جزئيات گيج نشويم) عناصري از مهارتهاي تفكر سيستمي هستند.
تفكر سيستم بسته چيست؟
سليم خليلي مدرس و مشاور حوزه كسب و كار و برگزار كننده دوره هاي MBA و DBA با مجوز وزارت علوم و همكاري دانشگاه هاي داخلي و خارجي، اين مطلب را براي شما انتخاب كرده است
اين نوع تفكر در مقابل «تفكر خطي» قرار ميگيرد. يك متفكر خطي ارتباطات علي و معلولي را به صورت مجموعهاي از علتها و معلولها ميبيند.
در مقابل:
- يك متفكر حلقه بسته ميداند كه ارتباطات علت و معلولي ممكن است در بسياري از موارد دوطرفه باشند. به اين معنا كه در بسياري موارد، علاوه بر اينكه يكي از موارد روي ديگري تاثير ميگذارد، از همان عامل هم تاثير ميگيرد.
- يك متفكر حلقه بسته نه تنها از وجود حلقهها آگاه است، بلكه توانايي درك اينكه چطور حلقهها قادر به ايجاد رفتار ديناميك هستند را هم دارد. اين يكي از مهمترين عناصر تفكر حلقه بسته است. اگر اين عنصر را از تفكرحلقه بسته حذف كنيم، چيزي كه بر جا ميماند، تنها «گشتن به دنبال حلقهها» خواهد بود.
براي روشنتر شدن موضوع روي موقعيتي خاص كه در آن تصميمگيري اتفاق ميافتد تمركز ميكنيم. يك متفكر سيستمي موقعيتهاي تصميم گيري را به صورت نشان داده شده در تصوير زير ميبيند.
موقعيت ← مشكل ← عمل ← نتيجه
ولي يك متفكر حلقه بسته ميداند كه نتيجه كاري ممكن است روي موقعيت و نتيجه تاثير بگذارد. خلاصه اينكه يك متفكر حلقه بسته، يك موقعيت تصميمگيري را به شكل زير ميبيند. بايد دوباره روي اين نكته تاكيد كنيم كه يك متفكر حلقه بسته نه تنها ميتواند شرايط تصميم گيري را به شكل بالا ببيند، بلكه ميتواند رفتارهاي دنياي واقعي را براساس چنين رويكردي ببيند و توضيح دهد.
چرا تفكر حلقه بسته مهم است؟
- تفكر حلقه بسته به ما كمك ميكند اين واقعيت را بفهميم كه در بسياري از موارد دليل بدتر شدن شرايط همان راهحلي است كه براي بهتر شدن وضعيت به كار گرفته شده است. به اين ترتيب ما ميتوانيم از به كار بردن چنين راهكارهاي مخربي پيشگيري كنيم.
- سيستمها از طريق حلقهها كار ميكنند. بنابراين ما اگر به صورت حلقه بسته فكر كنيم، قادر به فهميدن اين نكته خواهيم بود كه سيستمها چگونه قادر به ايجاد رفتارها به صورت درونزا هستند. اگر ما قادر به فكر كردن به شيوه حلقه بسته نباشيم، در اين صورت بيشتر اين احتمال وجود دارد كه برخي رفتارهاي پيچيده را نتيجه دخالت عوامل خارجي ببينيم (در حالي كه اين رفتارها نتيجه عملكرد خود سيستم هستند) و بدين ترتيب براي يافتن دليل و راهحل يك مشكل فرآيند اشتباهي را طي كنيم.
مثال ۱: شهري را تصور كنيد كه پر از خودرو است و به همين دليل هم وقت مردم در ترافيك تلف ميشود و هر روز تصادفهاي زيادي اتفاق ميافتد. براي حل مساله تصميمگيران سياست عريضتر كردن خيابانها را در پيش ميگيرند. در ابتداي كار به نظر ميرسد كه اين سياست جواب ميدهد. اگرچه پس از مدتي دوباره همه چيز تغيير ميكند، ترافيك دوباره سنگين ميشود و تعداد خودروها به همان مقداري كه قبلا بود ميرسد با اينكه خيابانها عريضتر شدهاند و تعداد اتومبيلهاي درون شهر هم همان تعدادي هستند كه قبلا بودند. تصميم گيران فكر ميكنند كه يك روند جديد استفاده از خودرو در شهر رواج پيدا كرده است كه راهحل آن گسترش بيشتر خيابانها است. ولي پس از گسترش مجدد خيابانها همان داستان تكرار ميشود.
در اين مثال، تصميمگيران از يك رويكرد خطي به شكل زير براي حل مساله استفاده ميكردند.
ترافيك سنگين←عريض كردن خيابانها← ترافيك سبك
ولي نحوه عملكرد سيستم بيشتر به (شكل۱) است.
سياست تصميم گيران موثر نبود، چرا كه آنها نميدانستند كه افزايش نرخ استفاده از خودرو در واقع نتيجه تصميم خود آنها براي عريض كردن خيابانها بود.
مثال ۲: مشكل كدام است؟
گفت و گوي زير را كه در ميان سه نفر كه دو نفرشان دانشجويان باهوشي هستند و روي يك پروژه تحقيقاتي در مورد چالشهاي توسعه روستايي در ايران كار ميكنند و سوميسرپرست پروژه است در نظر بگيريد.
محققين: ما متوجه شدهايم كه مشكل اصلي ناكارآ بودن سياستهاي توسعه روستاها نيست. بلكه مشكل نبود سازمان مشخص براي به عهده گرفتن مسووليت اين موضوع است. بنابراين صرف كردن وقت براي طراحي سياستهاي كارآتر هدر دادن زمان به نظر ميرسد.
سرپرست: به نظرتان چرا هيچ سازماني در اين مورد وجود ندارد؟ آيا دولت از ميزان اهميت توسعه روستايي ناآگاه است؟
محققين: خير. آنها در مورد اين موضوع آگاهند. حتي سازماني به نام توسعه روستايي هم وجود دارد. اگرچه بودجه آن در سالهاي گذشته به صورت چشمگيري كاهش يافته است و اخيرا هم به كارهايي مشغول شده است كه ربطي به توسعه روستايي ندارند.
سرپرست: بنابراين سوالي كه ما حالا بايد به آن پاسخ بدهيم اين است كه چرا بودجه آن كاهش يافته است و چرا سازمان رو به كارهاي نامربوط آورده است. شايد ناكارآ بودن سياستها دليل آن باشد. اگر سياستها ناكارآ باشند، سازمان به خوبي عمل نميكند. بنابراين تخصيص بودجه به اين سازمان از نظر دولت كار عبثي ميآيد. بنابر اين سازمان با بودجه كمتر كارايياش در طراحي و پيادهسازي سياستها حتي بدتر هم ميشود و داستان به همين ترتيب ادامه مييابد. بنابراين اولين قدم ما براي تست كردن فرضيهاي كه ساخته ايم، اين است كه ببينيم دليل كاهش بودجه چه بوده است. اگر اين فرضيه درست باشد، در اين صورت كار كردن براي طراحي سياستهاي توسعه روستايي بهتر، هدر دادن انرژي و زمان نخواهد بود.
اين مثال، نمونه خوبي از اهميت تفكر حلقه بسته (ديدن حلقههايي كه مسوول رفتاري هستند كه سيستم از خود نشان ميدهد) است. در واقع اگر دولت هم اين مورد را ميديد، زماني كه ناكارآيي سازمان توسعه روستايي را ميديد، بودجه بيشتري به آن تخصيص ميداد. نه اينكه بودجه آن را از اينكه هست هم كمتر كند.
اين مثال در عين حال نشان ميدهد كه تفكر حلقه بسته هميشه هم كار سادهاي نيست. بنابراين براي اينكه بتوانيم اينگونه فكر كنيم، از آنچه در ابتدا به نظر ميرسد، تمرين بيشتري لازم است.
هر چيزي حلقه نيست
همان طور كه ديديم، افزايش ميزان كاربرد كلمه حلقه بعد از اينكه فردي شروع به يادگيري تفكر حلقه بسته ميكند، در بسياري موارد بسيار بيشتر از ميزان افزايش دانش او در اين زمينه است. براي مثال تحليل زير را در مورد اينكه تفاوت ميان شرايط ايده آل با شرايط فعلي چگونه روي شدت تلاش كاركنان تاثير ميگذارد در نظر بگيريد: «يك حلقه اين است كه هرچه اين فاصله بيشتر باشد، فرد بايد تلاشش را بيشتر كند و بنابر اين تلاشش را افزايش ميدهد. حلقه ديگر اين است كه هر چه فاصله ميان اين دو شرايط بيشتر باشد، فرد نااميدتر ميشود و بنابراين تلاشش را كمتر ميكند.» اين موضوع تحليل خوبي است، ولي هيچ كدام از اين رابطهها يك حلقه نيست.
اين مورد درست همانند موردي است كه در بحث تفكر ديناميك مطرح شد. فردي كه همه چيز را حلقه ميبيند، نميتواند بين چيزهايي كه حلقه هستند و آنهايي كه حلقه نيستند تفاوت قائل شود.
همه حلقهها هم مهم نيستند
همان طور كه نشان داديم، يكي از عناصر مهم تفكر حلقه بسته درك رفتارها از طريق حلقهها است. اگر ما اين عامل را از تفكر حلقه بسته حذف كنيم، آنچه بر جا ميماند، به دنبال حلقهها گشتن است. براي مثال، فردي را فرض كنيد كه به اين تحليل گوش ميكند:
«تغييرات فرهنگي، نقش مهمي در كمتر كردن نژادپرستي در ميان جوامع داشتهاند.»
حال اگر نظر ما اين باشد كه «بله، ولي در عين حال، كاهش نژادپرستي هم روي فرهنگ تاثير ميگذارد»، ما دچار تله گشتن به دنبال حلقه شدهايم. اينجا فرد بايد از خودش بپرسد: «حتي اگر نظر من درست هم باشد، من با گفتن اين حرف ميخواهم به چه نتيجهاي برسم؟ آيا حلقهاي كه من به آن اشاره ميكنم، در درك رفتاري كه سخنگو راجع به آن صحبت ميكند تاثيري دارد؟» اگر پاسخ به اين سوال «نه» است، در اين صورت فرد نبايد به چنين حلقهاي حتي در صورتي كه وجود خارجي دارد اشاره كند (چرا كه اين حلقه ربطي به موضوع بحث ندارد). اگر پاسخ به اين سوال «بله» است، در اين صورت فرد قبل از اينكه نظري بدهد، بايد سعي كند بفهمد كه اين حلقه در پيش بردن موضوع چه تاثيري ميگذارد و اين تاثير و چگونگي آن را هم در نظري كه ميخواهد بدهد بگنجاند.
سريما نازاريان
با خدمات آموزشي و مشاوره اي ما بيشتر آشنا شويد:
دوره تخصصي ۲ هفته اي مهارت هاي كسب و كار در كشور انگليس SLS Specialist Language Services
دوره عالي مديريت كسب و كار DBA Doctor of Business Administration
دوره مديريت كسب و كار MBA Master of Business Administration